بسم الله

تعلیم و تربیت

تعلیم و تربیت

تعلیم و تربیت

تعلیم و تربیت تنها راه نجات افغانستان

تعلیم و تربیت

تعلیم و تربیت تنها راه نجات افغانستان

تعلیم و تربیت

یک ضرب المثل چینی می‌گوید: اگر دیدگاهی داری که یک سال آینده را می‌بینی بذری بیفشان؛ اگر دیدگاهی داری که ده سال آینده را می‌بینی، درختی بکار؛ و اگر دیدگاهی داری که صد سال آینده را می‌بینی، مردم را راهنمایی و هدایت کن. مجسم کنید دنیایی را با پدران و مادران تحصیلکرده که فرزندان آزاد و مستقل پرورش داده‌اند؛ نسلی که بر احساسات خود حاکم است، نسلی که انگیزه‌های عالی، انسانی و سازنده دارد و در جهت تخریب و نابودی که تا کنون بر دنیا حاکم بوده، قدم بر نمی‌دارد. به گفته جان راسکین اصلاحگر اجتماعی انگلیسی: «غنی‌ترین کشور، کشوری است که بیشترین افراد شاداب و شرافتمند را زیر بال دارد». بدون تردید امکان چنین پیشرفتی وجود دارد، یعنی ساختن جهانی با حد اکثر انسان‌های شاد و شرافتمند. گمان نمی‌کنم میراث غنی‌تر از این بتوان پیدا کرد.
نیروی انسانی با دانش و مهارت، ریشه‌ی درخت توسعه و پیشرفت است. منابع انسانی زیربنای ثروت ملت‌ها را تشکیل می‌دهد، سرمایه و منابع طبیعی عوامل تولید‌اند، در حالی که انسان‌ها عوامل فعالی هستند که سرمایه‌ها را متراکم می‌سازند، از منابع طبیعی بهره برداری می‌کنند، سازمان‌های اجتماعی- اقتصادی و سیاسی را می‌سازند و توسعة ملی را جلو می‌برند، به وضوح کشوری که نتواند مهارت‌ها و دانش مردم‌اش را توسعه دهد، و از آن در اقتصاد ملی به نحو مؤثری بهره برداری کند، قادر نیست هیچ چیز دیگری را توسعه بخشد.
سرمایه‌گذاری در زمنه‌ی نیروی انسانی مهم‌تر و سودمندتر از سرمایه‌گذاری در طرح‌های صنعتی است. برخی بر این باور اند که نازل بودن رشد اقتصادی در جوامع در حال توسعه ناشی از کمبود سرمایه‌گذاری در سرمایه‌های انسانی است.
آیندة هر ملتی را نیروی انسانی آن (دانشمندان، مهندسان، پزشکان، کارگران ماهر و...) تعیین می‌کند، چه این که مواد خام هر کشور را نیروی انسانی آن تغییر داده و قابل استفاده می‌کنند. بدون شک پیشرفت‌ها و عقب‌ماندگی کشورها در کنار عوامل دیگر ریشه در سوابق کاری آن‌ها در عرصه‌ی آموزش و پرورش دارد.

بایگانی

علم و دانش

آنچه از جلوه‌های تمدن و ترقی در کشورهای صنعتی و پیشرفته‌ی دنیای امروز به چشم می‌خورد، دست‌آورد علم و دانش است. هرچند در مواردی، استعمارگری، چپاول، و غارت دارایی‌های کشورهای مستعمره، نقش حیاتی در به‌دست‌ آوردن ثروت آنان و فقر این کشورها دارد.

با آن‌هم باز نمی‌توان نقش اساسی دانش را در پیشرفت آنان در عرصه‌ی صنعت و تکنولوژی روز نادیده گرفت، تمام اختراعات ثبت شده و دانشمندان مخترع، که خیلی از آن‌ها (خواسته یا نخواسته) خدمات بزرگی برای بشریت نموده‌اند، غربی اند.[1] و برخی کشورهای دیگر که به صنعت و تکنولوژی دسترسی پیدا نموده‌اند مثل چین، ژاپن، و بعض کشورهای شرق آسیا[2] از طریق انتقال تکنولوژی توانسته‌اند به پیشرفت نایل آیند.[3]

به موازات این پیشرفت اقتصادی متأسفانه فقر معنوی و اخلاقی از چالش‌های بزرگ موجود در فراروی این کشورها است، که آیندة بشریت را به خطر مواجه ساخته‌است. و در مقابل، یکی از مصایب کشورهای فقیر، فقر فرهنگی و محرومیت از علم و دانش روز است که این محرومیت به نسبت توان اقتصادی این کشورها در نوسان بوده و در کل، درصد باسوادی در این‌گونه ممالک خیلی پایین می‌باشد. با این حال چگونه می‌توان امید به بهبود اوضاع و پیشرفت و ترقی داشت؟ ناگفته پیدا است که بعض ازین کشورها از منابع مادی (نفت، گاز، معادن، و...) غنی و خوبی برخوردار اند، و مسلم است که منابع مادی و سرمایه‌ها به خودی خود نقش تعیین کننده در پیشرفت اقتصادی ندارند. روند توسعه را منابع انسانی مشخص می‌کند.

نیروی انسانی با دانش و مهارت، ریشه‌ی درخت توسعه و پیشرفت است. منابع انسانی زیربنای ثروت ملت‌ها را تشکیل می‌دهد، سرمایه و منابع طبیعی عوامل تولید‌اند، در حالی که انسان‌ها عوامل فعالی هستند که سرمایه‌ها را متراکم می‌سازند، از منابع طبیعی بهره برداری می‌کنند، سازمان‌های اجتماعی- اقتصادی و سیاسی را می‌سازند و توسعة ملی را جلو می‌برند، به وضوح کشوری که نتواند مهارت‌ها و دانش مردم‌اش را توسعه دهد، و از آن در اقتصاد ملی به نحو مؤثری بهره برداری کند، قادر نیست هیچ چیز دیگری را توسعه بخشد.[4]

سرمایه‌گذاری در زمنه‌ی نیروی انسانی مهم‌تر و سودمندتر از سرمایه‌گذاری در طرح‌های صنعتی است. برخی بر این باور اند که نازل بودن رشد اقتصادی در جوامع در حال توسعه ناشی از کمبود سرمایه‌گذاری در سرمایه‌های انسانی است.[5]

آیندة هر ملتی را نیروی انسانی آن (دانشمندان، مهندسان، پزشکان، کارگران ماهر و...) تعیین می‌کند، چه این که مواد خام هر کشور را نیروی انسانی آن تغییر داده و قابل استفاده می‌کنند.[6] بدون شک پیشرفت‌ها و عقب‌ماندگی کشورها در کنار عوامل دیگر ریشه در سوابق کاری آن‌ها در عرصه‌ی آموزش و پرورش دارد.

عموم اطفال از یکصد سال پیش، در اروپای غربی به مدرسه رفته و می‌روند ولی هنوز در بعض کشورها امکان تحصیل برای همگان فراهم نیست. حال آنکه سرمایة دانش بسیار مهم‌تر از سرمایة تولید است، زمانی که (سموئل اسلیتر Somuel slater) در سال (1789) بدون داشتن حتی یک طرح از انگلستان به آمریکا رفت، تا در آن‌جا روش ساختن ماشین‌های نخ‌ریسی را آموزش دهد، به قول (تاردن Tardin ) تمام سرمای‌های که صنعت بزرگ آمریکا از آن ناشی می‌شد، را در مغزش حمل نموده‌بود.[7]

سوادآموزی شرط اصلی توسعه است، مدرسه علاوه بر آموزش، خواندن و نوشتن، حس کنجکاوی افراد را بیدار می‌کند و او را اجباراً از محیط محدود خانواده یا قبیله بیرون می‌کشد، فرد وجود دنیای متفاوت با دنیای خودش را کشف می‌کند، فقط به همین یک دلیل هم که باشد، می‌توان مدرسه را محرک اصلی توسعه و پیشگیری از فقر و عقب‌ماندگی تلقی کرد. معلومات مدرسه عملاً برای فردی که می‌خواهد به منظور فعالیت‌های صنعتی از ده خود بیرون رود و کارگر ساده باقی نماند، ضروری است.[8] و اگر در کشورهای جهان سوم به آموزش توجه نشود تلاش‌های که برای رشد، توسعه و مبارزه با فقر انجام می‌گیرد، موفق نمی‌شود، زیرا این جوامع با گذشته‌ی خویش پیوند سختی دارند و رو در روی هرگونه نوآوری قرار می‌گیرند.[9]

ملتی که از نعمت سواد و دانش محروم است، همیشه توسری خور و زیردست کشورهای مترقی و باسواد است، خرافات و موهومات و تقلیدهای کورکورانه، فقر و گرسنگی، شیوع امراض گوناگون، پیدایش عقاید باطل و مرام‌های نادرست، بیشتر در میان مردمی پیدا می‌شود که از نعمت سواد و فرهنگ محروم اند. پنجه‌های شوم استعمار، همیشه به اعماق جان و حیات ملتی فرو می‌رود که رشد فکری و فرهنگی درستی ندارند، کان‌ها و مواهب طبیعی ملتی به غارت می‌رود که فاقد قدرت علمی صحیح، در بهره‌برداری از آن‌ها هستند. و لذا است که می‌بینیم کشورهای استعماری سعی می‌کنند، مردم کشورهای تحت استعمار را هم‌چنان در جهالت و بی‌سوادی نگه‌داشته و نگذارند سواد و دانش در میان آن‌ها همگانی گردد، و باز می‌بینیم کشورهای که توانستند خود را به کاروان تمدن برسانند، کم‌کم قدرت پیدا کردند، از زیر یوغ استعمار، نجات یافته استقلال از دست رفته‌ی خود را باز یابند. آیا عاملی جز فرهنگ و دانش باعث شده که هم اکنون بلوک‌های سرمایه‌داری و...، بر ملت‌های ضعیف و ناتوان دیگر، فرمان‌روایی و آقایی کرده و مالک بر جان و مال آنها باشند؟ این است که گفته‌اند «دانایی توانایی است، و آدم بی‌سواد کور است»[10]

اسلام که یک دین جهانی است خواهان جامعه و حکومتی است که از هر جهت مستقل و بی‌نیاز از بیگانگان باشد، یعنی بهترین دکتر، مهندس، داروساز، زمین‌شناس، و...، را داشته و از مجهزترین دانشگاه و وسایل تحقیق و پیشرفت علمی و دفاعی[11] برخوردار باشد تا بتواند در میان رقبای فراوانی که دارند احساس سربلندی و غرور کنند و گرنه به تجربه ثابت شده ملتی که دست دریوزگی و نیاز به سوی ملت دیگری دراز می‌کند، خواه ناخواه محکوم اراده و نفوذ او خواهد بود و سرنوشت او به‌دست همان ملت مقتدر و بی‌نیاز تعیین خواهد شد. و حال این که اسلام، نمی‌پسندد بیگانگان بر مسلمانان، سیطره و تسلط داشته‌باشند « وَلَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً»[12] دنیای امروز نسبت به گذشته از جهاتی فرق کرده و از آن‌جمله این که زندگی کنونی آمیخته با علم و دانش گردیده و هیچ کاری نیست مگر آنکه رمز پیروزی و کلید موفقیت آن علم و دانش است، اگر در سابق کشاورزان، با وسایل ابتدایی زمین را آباد می‌کردند، امروز کشاورزی مکانیزه شده. اگر در گذشته گرم شدن و خوراک پختن، با هیزم صورت می‌گرفت، امروز گرم شدن و سرد شدن، خوراک پختن و لباس شستن، جاروب کردن و آب کشیدن، و...، برقی و ماشینی شده، اگر در سابق با شاگردی کردن، یک نفر طبیب، یا معمار، یا صنعتگر، یا تاجر، یا کشاورز، می‌شد، و امکان داشت روش و فن پزشکی، معماری، صنعتگری، تجارت و کشاورزی را آموخت و در قسمت‌های یاد شده مهارت پیدا کرد، امروز چنین کاری میسر و مقدور نیست، امروز همه کارها نیازمند به تحصیل و تخصص است، از سیاست و طبابت گرفته تا دام‌داری و تجارت، در همة این‌ها بایستی از راه مدرسه رفتن و دانشگاه و تخصص یافتن در رشته‌های مختلف علوم روز، مهارت پیدا کرده، سخن کوتاه این که سر نخ تمام کارها، امروز در دست علم و فرهنگ بشری است. فقهاء اسلام اصطلاحی دارند و می‌گویند وجوب علم و وجوب نفسی تهیئی است، یعنی وجوب علم تنها یک وجوب مقدمی، مثل همه مقدمة واجب‌ها که وجوب استقلالی ندارند نیست، بلکه یک وجوب استقلالی است و در عین حال، آموختن علم از آن‌جهت واجب است که به انسان آمادگی می‌دهد که سایر وظایف خود را بتواند انجام دهد. بنا برا ین، فریضة علم در اسلام به سایر فرایض و تکالیف فردی و اجتماعی بستگی دارد، هرگاه شئون حیاتی مسلمین شکلی به خود گیرد که وابستگی بیشتری به علم پیدا کند فریضة علم نیز اهمیت و لزوم و توسعه و عموم بیشتری پیدا می‌کند زیرا فریضة علم از هر جهت، تابع احتیاج جامعه است.

در نتیجه ما برای این که یک جامعه و ملت سربلند، عزیز و مستقل داشته باشیم و دست دریوزگی به سوی بیگانگان دراز نکنیم و تمام نیازمندی‌ها و تکالیف فردی و اجتماعی خود را که بستگی به دانش و فرهنگ دارند، با سرپنجة دانش و با دست خود، رفع کرده و انجام دهیم، بایستی برای فرا گرفتن تمام دانش‌های مفید بشری بکوشیم و در تمامی رشته های علوم مورد نیاز افراد متخصص و ورزیده داشته باشیم.[13]

نخستین شرط حیات یک ملت، علم و دانش است و به همین جهت در اصطلاح نویسندگان امروز، ممالک پیشرفته از لحاظ علم و فرهنگ را با تعبیر زنده نام می‌برند و گاهی در نقطه مقابل آن در بعضی ملت مرده و وحشی می‌گویند. در اسلام مردم را به فراگرفتن علم و دانش تشویق بسیار نموده‌اند بلکه آن را واجب دانسته‌اند. اولین آیاتی که بر پیامبر اسلام(ص) نازل شد با خواندن، تعلیم و تعلم آغاز گردید.[14] پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمود: «طلب العلم فریضة علی کل مسلم و مسلمه»[15] فرا گرفتن دانش بر هر مرد و زن مسلمان واجب است. و قرآن کریم مقام بسیار ارجمند برای اهل ایمان و دانشمندان قایل است، آن‌جایی که می‌فرماید: « یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَات»[16] خداوند کسانی را که ایمان آورده اند و کسانی را که علم به آنان داده شده درجات عظیمی می‌بخشد. و برای این که مردم به اهمیت و ارزش دانش، بیشتر پی ببرند و در صدد آن برآیند، از آن‌ها می‌پرسد: « هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ»[17] آیا دانایان و نادانان برابر هستند؟

با آنکه پیامبر اسلام(ص) از لحاظ علم و دانش بر همة مردم ترجیح دارد، در عین حال به او دستور می‌دهد: « وَقُل رَّبِّ زِدْنِی عِلْمًا»[18] که از خدا درخواست فزونی دانش نماید. و از همه بالاتر این که معتقد است دانش بهترین نعمت و سرمایه‌ای است که نصیب افراد می‌شود و هیچ سرمایه‌ی نمی‌تواند با آن رقابت نماید و می‌فرماید: « وَمَن یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا»[19] به هرکسی که علم نافع داده‌شد، به‌طور قطع خوبی فراوان یافته است.

تأکید و تشویق به کسب علم و دانش در اسلام تا آن‌جا است که امام سجاد(ع) در یکی از سخنانش می‌فرماید: «لو علم الناس ما فی طلب العلم لطلبوه و لو بسفک المهج و خوض اللحج»[20] اگر می‌دانستید با تحصیل علم و دانش به چه سعادت‌های می‌رسید به دنبال آن می‌رفتید، هرچند خون شما در این راه ریخته شود و یا لازم باشد که به دریاها وارد شوید و اقیانوس‌ها را بپیمایید.

در این که اسلام طرفدار علم و دانش است شکی وجود ندارد و این که چه علومی را باید فرا گرفت، در متون دینی معیار و ملاکی برای آن قرار داده شده و آن این‌که علمی را باید فرا گرفت که سودمند بوده و آموختن آن نفعی برای فراگیرنده داشته باشد «خیر العلم مانفع»[21] و این فریضه از هر جهت تابع نوع و میزان نیاز جامعة اسلامی است و اختصاص به علوم دینی ندارد، زیرا پیشوایان اسلام که دستور فراگیری دانش را داده‌اند، در تعبیرات‌شان به علم خاصی اشاره نشده و مقید ننموده‌اند.

در دستورات پیامبر گرامی اسلام(ص) داریم که: «اطلبوا العلم و لو بالصین»[22] دانش را بجویید و لو این که مستلزم سفر به چین باشد. «الحکمة ضالة المؤمن فاطلبوها و لو من عند المشرک»[23] حکمت گمشدة مؤمن است، پس آن را به‌دست آورید گرچه در نزد مشرکان باشد. در این‌جا کلمة علم مطلق آمده و به علم خاصی قید نشده است، چین هم هیچگاه مرکز علوم اسلامی نبوده و منظور از اخذ علم از مشرک (در روایت) یقیناً علم غیر دینی است.[24]

نتیجه این‌که فقر و عقب‌ماندگی با ناآگاهی و بی‌سوادی در رابطه بوده، تا بی‌سوادی است فقر و عقب‌ماندگی نیز هست. پیامبر(ص) فرمود: «الجهل رأس الشر کله»[25]جهل رأس همه بدی‌ها است.

 

 



[1]- ر.ک. دائرة المعارف دانش و تکنیک، ص 613 تا آخر کتاب.

[2]- هنک‌کنگ، سنگاپور، کره‌جنوبی، تایوان- چهار ببر اقتصادی شرق آسیا= 

[3]- سید هادی حسینی، پیشین، توسعة تکنولوژی، ج4، ص 241- 244.

[4]- پیشین، ج1، به نقل از: توسعه اقتصادی در جهان سوم و توسعه شهرستان میانه با تأکید بر صنعت، ص 51.

[5]- پیشین، به نقل از: اقتصاد رشد و توسعه، ج2،ص 657- 658.

[6]- پیشین، به نقل از: نوسازی جامعه، ص 92.

[7]- پی‌یر مایه، رشد اقتصادی، ترجمه دکتر علی محمد فاطمی قمی، 1368، ص 48.

[8]- ر.ک. پیشین، ص 63.

[9]- ر.ک. پدیده‌‌شناسی فقر و توسعه، ج1، ص 243.

[10]- زین العابدین قربانی، تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی، ص 35- 36.

[11]- وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللّهِ وَعَدُوَّکُمْ» انفال، 60.

[12]- نساء، 141.

[13]- قربانی، پیشین، ص 53- 54.

[14]- علق، 1- 5.

[15]- بحار، 1/ 177 و  67/ 68 45 و 105/ 15. مستدرک، 17/ 249، ح21250-17. عوالی الآلی، 4/ 70. کنز الفواید، 2/ 108. مجموعه ورام، 2/ 176. مشکاه الانوار، 133. مصباح الشریعه، ص 13 و 22.

[16]- مجادله، 11

[17]- زمر، 93.

[18]- طه، 114.

[19]- بقره، 269.

[20]- الکافی، 1/ 35. بحار، 1/ 77/ 1. عوالی الئالی، 4/ 6. منیه المرید، 11.

[21]- الفقیه، 4/ 402. بحار، 74/ 116/ 6. ارشاد القلوب، 1/ 73. امالی صدوق،  478. غرر، 48، ح181. مجموعه ورام، 2/ 32.

[22]- وسایل، 27/ 27 ح33119. روضه الواعظین، 1/ 11. مصباح الشریعه، 13. منیه المرید، 103.

[23]- بحار، 2/ 94/ 14. امالی طوسی، 125.

[24]- برای توضیح بیشتر ر.ک. شهید مطهری، بیست گفتار، نظر اسلام در باره علم. ری‌شهری، العلم و الحکمه فی الکتاب والسنه. محمد جمال خلیلیان، فرهنگ اسلامی و توسعه اقتصادی، ص 60.

[25]- بحار، 74/ 177 /7.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۴ ، ۱۶:۵۱
محمد نعیم اکبری

وظایف ثروتمندان

مطلوب برای ثروتمند این است که پس از به‌دست آوردن ثروت ازراه حلا ل، به آن نگرش صحیح داشته باشد وآن را نعمت الهی بداند، آخرت رادر آنچه خدا به او داده است طلب کند. «وَابْتَغِ فِیمَا آتَاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ››[1] ودر آنچه خدا به تو داده سرای آخرت را بطلب. به دنیایش به حد متعارف برسد «وَلَا تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا»[2] سهم خود را از دنیا فراموش مکن. با ثروتش بر دیگران فخر نفروشد، در زمین طغیان نکند، به شکرانة نعمتی که خداوند به او داده است به خلق خدا نیکی کند، «وَأَحْسِن کَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ» و همان‌گونه که خدا با تونیکی کرده، نیکی کن. ثروتش را در راه فساد وتباهی به کارنگیرد ‹‹ وَلَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِی الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ››[3] و هرگز در زمین در جستجوی فساد مباش که خدا مفسدان را دوست ندارد. افزون بر مسؤلیت‌های پیشین، ثروتمندان دربرابر فقیران، مسؤلیت ویژه‌ای دارند، برای آنان یگانه راه پیمودن مسیر تکامل رسیدگی به یتیمان واطعام مسکینان است، چرا که از نظر قرآن ، اهتمام به امور فقیران وتلاش در جهت فقر زدایی آن قدر مهم است که ازآن به عبور از عقبه یاد شده است، عقبه به گردنه‌ای گفته می‌شود که عبور از آن دشوار و معمولاً یگانه مسیر عبور ومرور است، ‹‹ فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ وَمَا أَدْرَاکَ مَا الْعَقَبَةُ فَکُّ رَقَبَةٍ أَوْ إِطْعَامٌ فِی یَوْمٍ ذِی مَسْغَبَةٍ یَتِیمًا ذَا مَقْرَبَةٍ أَوْ مِسْکِینًا ذَا مَتْرَبَةٍ»[4] ولی از آن گردنة مهم نگذشت وتو چه می دانی آن گردنه چیست ؟ آزاد کردن برده‌ای یا غذا دادن در روز گرسنگی، یتیمی از خویشاوندان یا مستمندان خاک نشین را. بنا بر این تعبیر، ورود به مرحله تکامل ودست یابی به سعادت، جز با عبور از این گردنه میسر نیست. آیات بسیاری اهمیت انفاق را بیان وآن را همراه نماز ذکر واز اوصاف پرهیزگاران، مؤمنان ، ونیکوکاران برشمرده و به آن سفارش می‌کند. هم‌چنین در بارة لزوم رعایت فقرا و افرادی که توانایی پرداخت بدهی خودرا ندارند سفارش شده است. ‹‹ وَإِن کَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلَى مَیْسَرَةٍ وَأَن تَصَدَّقُواْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ»[5] واگر [بدهکار] قدرت پرداخت نداشته باشد اورا تا هنگام توانایی مهلت دهید [و در صورتی که براستی قدرت پرداخت ندارد] برای خدا به او ببخشید، بهتر است، [اگرمنافع این کار را] بدانید. طبیعی است که هرکس ازامکانات بیشتری برخوردار باشد، مسؤلیت بیشتری خواهد داشت.[6]

از دیر زمان صاحبان قدرت وثروت به اشکات مختلف، با تراشیدن فلسفه‌های گوناگون سعی کرده‌اند این باور را در اذهان عامة مردم به وجود آورند که امکانات ومنابع جامعه محدود است، بنابراین به‌طور طبیعی عده‌ای از دسترسی به نیازمندی‌های زندگی محروم خواهند بود، پس پسندیده آن است که هرکس به هر آن‌چه طبیعت خسیس عطا می‌کند راضی باشد و قبول کند که فقیر وگرسنه ماندن عده‌ای بهتر از فقر عمومی است. بنا براین نه فقرا به دیده ظلم و خیانت، به اغنیا بنگرد و نه اغنیا از حضور تهی‌دستان ومحرومان آزرده‌خاطر گردند، چون مسابقه‌ای که یک جایزه بیشتر ندارد تنها یک نفر کامیاب خواهد شد. خداوند متعال طی آیات متعددی، تفکر فقر ذاتی را باطل دانسته و ریشة همه بدبختی‌ها را نه در کمبود امکانات و خست طبیعت، بلکه دراعمال زشت وظالمانة انسان‌ها می‌داند. این آیات را در پنج مرحله می‌توان تقسیم کرد:

 مرحله اول: خداوند متعال وعده داد که روزی هر جنبنده‌ای را فراهم می‌کند: ‹‹ وَمَا مِن دَآبَّة فِی الأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللّهِ رِزْقُهَا وَیَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا کُلٌّ فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ»[7] هیچ جنبنده‌ای در زمین نیست مگر این که روزی او برخدا است، او قرارگاه و محل رفت وآمدش را می‌داند، همة این‌ها در کتاب آشکاری ثبت است.

مرحله دوم: ‹‹ إِنَّ اللّهَ لاَ یُخْلِفُ الْمِیعَادَ»[8] به یقین خداوند در وعده ای خود تخلف نمی‌کند .

مرحله سوم: خداوند راه کسب روزی را نشان داده، به انسان‌ها پیام داد که خزاین روزی همه دست خدا است و او اندازة روزی همه را می‌داند: ‹‹وَالأَرْضَ مَدَدْنَاهَا وَأَلْقَیْنَا فِیهَا رَوَاسِیَ وَأَنبَتْنَا فِیهَا مِن کُلِّ شَیْءٍ مَّوْزُونٍ وَجَعَلْنَا لَکُمْ فِیهَا مَعَایِشَ وَمَن لَّسْتُمْ لَهُ بِرَازِقِینَ وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ»[9] و زمین را گستردیم و در آن کوه‌های ثابتی افکندیم و از هر گیاه موزون درآن رویانیدیم و برای شماانواع وسایل زندگی درآن قرار دادیم، هم‌چنین برای کسانی که شما نمی‌توانید به آن‌ها روزی بدهید، هیچ چیزی نیست مگر این که خزاین آن نزد ما است و ماجز به اندازة معین آن را نازل نمی‌کنیم.

مرحله چهارم: به انسان‌ها خبر داد هر آن‌چه برای زندگی لازم دارید به اندازة فراوان آماده است: «اللّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَّکُمْ... وَآتَاکُم مِّن کُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَإِن تَعُدُّواْ نِعْمَتَ اللّهِ لاَ تُحْصُوهَا»[10]  خداوندهمان کسی است که آسمان‌ها و زمین را آفرید و از آسمان، آبی فرستاد و با آن میوه‌های [مختلف] را برای روزی شما [از زمین] بیرون آورد...، و از هر چیزی که از او خواستید [نیازمند بودید] به شما داد و اگر نعمت‌های خدا را بشمارید هرگز آن‌هارا شماره نتوانید کرد.

مرحله پنجم: در این مرحله خداوند متعال روشن ساخت که اگر گروهی به روزی خود نمی‌رسند و فساد و بدبختی به وجود می‌آید این نتیجة اعمال ناشایست خود انسان‌ها است: «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُم بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ»[11] فساد در خشکی و دریا به‌خاطر کارهای که مردم انجام داده اند، آشکار شده است ، خده می‌خواهد نتیجة بعضی از اعمال‌شان را به آن‌ها بچشاند شاید[به سوی حق] باز گردند.

 نتیجه این که مطابق تعالیم اسلام و قرآن، خداوند وعده کرده است روزی انسان‌ها و همه موجودات را برساند و این کار را انجام داده و هرگونه کاستی وکمبود ناشی از اعمال و رفتار خود انسان‌ها است. بنابراین فقر و تنگدستی گروهی از انسان‌ها نه به خست طبیعت بلکه به رفتار خودآنان یا گروهی دیگر از آن‌ها مرتبط است و پدیدة فقر نه حقیقتی ذاتی وحتمی بلکه پدیده‌ای عارضی و تحمیلی است. بر همین اساس است که امام علی(ع) فرمود: «ماجاع فقیر الابما منع غنی»[12] هیچ فقیری گرسنه نماند مگر آنکه توانگری از دادن حق او ممانعت کرد. «ان الناس ما افتقروا ولاجاعوا ولاعروا الا بذنوب الاغنیاء»[13] همانا مرد جز در اثر گناه ثروتمندان فقیر، محتاج، گرسنه و برهنه نمی‌شوند.[14]

فقرزدایی در اسلام تکلیف الزامی است و علی(ع) فرمود: «ان الله سبحانه فرض فی اموال الاغنیاء اقوات الفقراء...»[15] خداوند سبحان فراهم آوردن قوت وروزی فقیران را از اموال ثروتمندان واجب کرده‌است. و این مسؤلیت بزرگ بر عهدة توانمندان وثروتمندان قرار گرفته‌است که قرآن‌کریم می‌فرماید: «وَالَّذِینَ فِی أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ لِّلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ»[16] کسانی که سایل و محروم در اموال آنان حق معلوم دارند . تعالیمی چون انفاق، ایثار،گذشت، تواضع، احسان و...، دستورهایی است که بیشتر برای ثروتمندان و توانمندان، صدق می‌کند. در این نگرش بینوایان در اموال ثروتمندان شریک‌اند.[17] وامام صادق(ع) فرمود: «ان الله تبارک و تعالی اشرک بین الفقراء والاغنیاء فی الاموال»[18] خدای متعال، ثروتمندان و بی‌نوایان را در اموال شریک قرار داد. و امام علی(ع) فرمود: «ان الله عزوجل فرض علی اغنیاء الناس فی اموالهم ، قدر الذی یسع فقراء هم  فان ضاع الفقیر او اجهد او عری فبما یمنع الغنی، فان الله محاسب الاغنیاء فی ذالک یوم القیامه ومعذبهم به... عذاباً الیما»[19] خداوند آن اندازه مال که فقراء را بسنده کند در اموال ثروتمندان واجب کرده است، بنابر این اگر فقیری فاقد توان اقتصادی است و در نداری و سختی به‌سر می‌برد و یا عریان است،  به‌خاطر خودداری توانمندان از ادای حقوق مالی است و خدا آنان را در روز قیامت در این باره بازخواست وحساب‌رسی نموده، به‌شدت عذاب خواهد کرد.

این یک اصل اصیل در شریعت اسلام است که هرفردی با فقر به مبارزه برخیزد، با سلاح خودش یعنی کار وتلاش، اما در این میان آن‌هایی که عاجزاند و قدرت بر کار ندارند، بیوه زنان و اطفال صغیر، پیران و از کارافتادگان، مریضان و معلولان، زمینگیرشدگان و...، اینان چه باید بکنند؟ به حال خودرها شوند؟ یااین که چاره‌ای اندیشیده شده‌است؟ دراسلام برای نجات این گونه افراد از چنگال فقر و بی‌نیاز شدن از ذلت سوال، راه علاجی قرار داده شده‌است و آن عبارت است از: تکفف و تکافل که در بین خانواده‌ها قرارداده شده که قوی، ضعیف را عهده‌دار گردد وغنی فقیر را تحت تکفل قرار دهد و قدرتمند به عاجز رسیدگی کند.[20] واین ابزارهای عموی فقرزدایی عبارت‌اند از:

 

 



[1] - قصص، 77.

[2] - قصص، 77.

[3] - قصص،77.

[4] - بلد، 11- 16.

[5] - بقره، 280.

[6] - رجایی، پیشین، ص 170 و 171.

[7] - هود، 6.

[8] - رعد، 31.

[9] - حجر، 19- 21.

[10] - ابراهیم، 32- 34.

[11] - روم، 41.

[12] - وسایل 9/29/ح11444. بحار 93/22/1. روضه الواعظین 2/454. شرح نهج البلاغه 19/240/334. غررالحکم 371 ، ح 8411 . نهج البلاغه532/328 .

[13] - الفقیه،2/ 7. وسایل، 9/ 12/ 1. عوالی اللآلی، 1/ 370.

[14] - سید عباس موسویان،  فصلنامه تخصصی اقتصاد اسلامی، عدالت محور آموزه‌های اقتصادی اسلام،موسسة فرهنگی دانش و اندیشة معاصر،  سال اول، ش4، زمستان 1380، صص 28- 40.

[15] - وسایل، 9/ 29/ 3. مستدرک، 7/ 9/ 1. بحار، 93/ 22/ 1. جامع الاخبار، 80. روضه الواعظین، 2/ 454. شرح نهج البلاغه، 19/ 240/ 334. غرر، 371، ح8411. مشکات الانوار، 127. نهج البلاغه، 533/ 328.

[16] - معارج، 24- 25.

[17]- پدیده‌شناسی فقر و توسعه، ج4، ص 335.

[18] - الکافی، 3/ 544. وسایل، 9/ 215، ح11864 و 9/ 219، ح11876. بحار، 93/ 64/ 6. علل الشرایع، 2/ 371/ 95.

[19] - مستدرک، 7/ 8/ 1،ح7492- 6. بحار، 93/ 28/ 1.

- ر. ک: قرضاوی، دکتر یوسف، مشکله الفقر وکیف عالجها الاسلام، ص، 56 . 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۴ ، ۱۶:۳۹
محمد نعیم اکبری

جمع‌آوری زکات و مصرف آن

رفتار خیرخواهانه در بین مردمی که به مبانی سرمایه‌داری ایمان دارند، گسترش نمی‌یابد و دولت نیز گرچه ازین گونه رفتارها جلوگیری نمی‌کند، به تعمق و گسترش آن هم نمی‌پردازد. این رفتارها از جهت نظری نیز در کتاب‌های علمی- اقتصادی کم‌تر تجزیه و تحلیل می‌شود. در کشورهای توسعه‌نیافته نیز همین‌گونه است، یعنی با آن که مردم به‌صورت خودجوش به این رفتارها اقدام می‌کنند، دولت‌ها به فکر نهادینه کردن و گسترش هرچه بیشتر رفتارهای خیرخواهانه و سازماندهی و ابزارسازی جهت تسهیل رفتارهای مذبور نیستند، زیرا نظام سرمایه‌داری بر بسیاری از کشورهای توسعه‌نیافته حاکم است. عدم گسترش رفتارهای خیرخواهانه به‌صورت سازمان یافته در این کشورها، جریان توزیع مجدد درآمدها و ثروت‌های جامعه را از اغنیا به فقیران تضعیف می‌کند و این خود عامل ساختاری دیگر برای وجود فقر و نابرابری در کشورهای مذبور است.

 بر اساس اعتقادات اسلامی، انسان‌ جانشین خداوند بر روی زمین است و دارایی‌ها در دست او امانت است. انسان‌ها با یکدیگر برادر و در برابر هم مسئولند. هر انسانی موظف است مصالح اجتماعی را بر مصالح فردی خود مقدم کند و این گونه رفتارها در نزد خداوند ثواب و پاداشی والا دارد، که با منافع دنیایی قابل مقایسه نیست. از این رو در نظام اقتصادی اسلام، بر رفتارهایی چون قرض الحسنه، صدقه، وقف، زکات فطره و کفارات مالی تأکید فراوان شده است. این گونه رفتارها نشان می‌دهد که در ساختار کلان نظام اقتصادی اسلام، رابطه‌ی خاص وجود دارد که مظهر اخوت و تعاون اسلامی است. نقش این نوع رفتارها از جهت اقتصادی، توزیع دوبارة ثروت‌ها و درآمدهای جامعه به صورت داوطلبانه از ثروتمندان به فقیران است. و در جهت کاهش فقر و نابرابری عمل می‌کند، هرچه ایمان مردم به عقاید اسلامی فزونی یابد، این بازار، عملکرد بهتر و گسترده‌تری خواهد داشت. هم‌چنین اگر دولت‌های اسلامی به سازماندهی و ابزارسازی برای تسهیل و گسترش این گونه رفتارها بپردازند، بازار ثواب در جهت کاهش فقر و نابرابری کاراتر عمل می‌کند. بدبختانه در کشورهای اسلامی نیز به دلیل آن‌که نظام اقتصادی حاکم، نظام سرمایه‌داری است، به اندازة کافی در اندیشه‌ی سازماندهی بازار ثواب نیستند و این خود، عامل مهمی برای وجود فقر و نابرابری در این کشورها به‌شمار می‌رود. اعتقاد به معاد و اجر اخروی در نظام اقتصادی اسلام، افزون بر کاهش فقر و نابرابری، موجب رشد اقتصادی نیز می‌باشد. زیرا توزیع دوبارة درآمد و ثروت به نفع فقیران، موجب افزایش نیروی انسانی فعال در جامعه می‌شود و فقیران جامعه را در جمع عاملان اقتصادی وارد می‌کند. افزون بر این، برخی رفتارها همچون وقف برای مدارس، بیمارستان‌ها، پل‌ها،  راه‌ها و امثال این امور، موجب می‌شود که بخشی از سرمایة اغنیا در جهت رشد اقتصادی به‌کار گرفته شود، بنا بر این می‌توان گفت که ثواب اخروی و اعتقاد به معاد در نظام اقتصادی اسلام موجب تحقق رشد و عدالت در کنار یکدیگر می‌شود.[1] 

 

همدردی با توده‌ی مردم

وظیفه‌ی دولت اسلامی این است که در صورت امکان، زمینه‌های رفع فقر و تحقق رفاه و آسایش عموم مردم را فراهم سازد. اما اگر فقر در شرایط خاص، خود را بر بخشی از مردم تحمیل کرده و دولت نیز توان مقابله با آن را ندارد، یکی از راه‌های کوتاه‌مدت در این باره، اظهار همدردی با فقیران است. اگر تودة مردم ملاحظه کنند که دولتمردان، همانند خود آنان زندگی می‌کنند و فاصله‌ی طبقاتی شدید بین آنان نیست، تحمل فقر برای آن‌ها راحت‌تر خواهد شد. شهید مطهری(ره) در این باره می‌نویسد: مستمند و محروم آنگاه که در کنار افراد برخوردار و مرفه قرار می‌گیرد، رنجش مضاعف می‌گردد. از طرفی، رنج ناشی از تهی‌دستی و دست‌نارسی به ضروریات زندگی و از طرف دیگر، رنج احساس تأخر و عقب‌ماندگی از حریفان. بشر بالطبع نمی‌تواند تحمل کند دیگرانی که بر او مزیتی ندارند، بخورند و بنوشند و قهقه‌ی مستانه بزنند و او تماشاجی باشد و نظاره کند. انجا که اجنماع به دونیم تقسیم می‌شود: برخوردار و محروم، مرد خدا احساس مسئولیت می‌کند. در درجة اول کوشش مرد خدا این است که به تعبیر امیرالمؤمنین(ع) وضع موجود مبنی بر پرخوری ظالم و گرسنگی مظلوم را دگرگون سازد و این پیمان خدا با دانایان امت هست و در درجة دوم، با ایثار و تقسیم آن‌چه در اختیار دارد، به ترمیم وضع نابسامان مستمندان می‌کوشد، ولی همین که می‌بیند «کشته از بس فزون است کفن نتوان کرد» وقتی که می‌بیند عملاً راه برخوردار کردن و رفع نیازمندی‌های مستمندان مسدود است، با همدردی و هم‌سطحی و شرکت عملی در غم مستمندان، بر زخم‌های دل مستمندان مرهم می‌گذارد. همدردی و شرکت در غم دیگران مخصوصاً در مورد پیشوایان امت  که چشم‌ها به آن‌ها دوخته است، اهمیت دارد.[2] 

از نظر اسلام، شخص رهبر از آن نظر که رهبر و نقطة مرکزی جامعه‌ی اسلامی است و او است که باید روح‌ها را اداره، ارضا و بسیج کند، وظایفی دارد که دیگران چنین وظیفه‌ای ندارند و خود رهبر نیز در غیر مقام رهبری چنین وظیفه‌ی ندارد. همة ما از زهد خارق العاده‌ی امیرمؤمنان(ع) به‌ویژه در دورة رهبری آن‌حضرت، داستان‌ها شنیده‌ایم وقتی آن‌حضرت می‌شنود عاصم بن زیاد، زندگی خود را رها کرده و به عبادت و ریاضت پرداخته است، با تندی به او می‌فرماید: «ای ستمگر بر خود! چرا بر خود جفا می‌کنی...؟ و در پاسخ به اعتراض او در بارة زهد شدید خودش، آن‌جملة معروف را فرمود: «ان الله تعالی فرض علی ائمة الحق (المسلمین) ان یقدروا انفسهم بضعفة الناس کی لایتبیغ بالفقیر فقره»[3] وظیفة پیشوایان، امامان و زمامداران امت وظیفة دیگری است. خداوند بر زمامداران حق، واجب کرده است که زندگی خودشان را در سطح پایین‌ترین افراد قرار بدهند. چون چشم تودة مردم به آن‌ها است. برای این که با آن‌ها همدردی کرده باشند، برای این که تسکینی برای آن‌ها به‌وجود آورند، آن جایی که امکان کمک مادی وجود ندارد باید با اظهار همدردی با آن‌ها کمک نمود.[4]

 

 



[1] - ر.ک. سیدحسین میرمهزی، ساختار کلان نظام اقتصادی اسلام، ص 161- 163.

[2] -  فراهنی‌فرد، نقش دولت در اقتصاد (مجموعه مقالات) دولت در اقتصاد از منظر شهید مطهری، ص  317 و 318. تعلیم و تربیت در اسلام، ص 226.

[3] - الکافی، 1/ 410. وسایل، 5 / 113 / 72. مستدرک، 3 / 237 / 2. نهج البلاغه، 324، کلام 209.

[4] - ر.ک. شهیدمطهری، اسلام و مقتضیات زمان، ج2، ص 153- 154. امدادهای غیبی در زندگی بشر، ص 118- 120.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۴ ، ۱۶:۳۷
محمد نعیم اکبری

نظارت بر بازار

آنچه اسلام از بازار و تجار انتظار دارد و نیز از ویژگی‌ احکام اسلام که فراگیر شرایط و احوال مختلف و جزئیات امور مربوط به مبادلات مالی و نیز مسئولیت‌های دولت در حفظ رشته‌ کارها و اجرای امور است، وجود یک نظارت و کنترل دقیق، هشیارانه و فرا گیرنده (توسط دولت) را ایجاب می‌کند که حاکم مسلمانان را قادر سازد در جهت اجرای مقررات و نیل به اهداف و انتظارات، به نحوی فعال، سازنده و نتیجه‌بخش وظایف خود را انجام دهد.[1]

سیرة گفتاری و رفتاری امام علی(ع) به‌عنوان حاکم دولت اسلامی نشانگر این است که آن حضرت نظارت خاصی بر بازار داشتند و از گران‌فروشی، خیانت، احتکار، انحصار و...، جلوگیری می‌کردند. لذا وظیفة دولت اسلامی است که به این مسایل بپردازد.

 

الف) مبارزه با گران‌فروشی

امام علی(ع) در یک دستورالعملی برای فرماندار خویش، مالک اشتر می‌نویسد: «و لیکن البیع بیعاً سمحاً بموازین العدل و اسعر لاتحجف بین الفریقین من البایع و المبتاع»[2] معاملات بایستی آسان، با ترازوهای صحیح و با قیمت‌های که به هیچ‌یک از طرفین (فروشنده و خریدار) ستم نرود.

در این‌جا اشاره به دو نکته ضروری است: اول این که اصل اولی در بازار اسلامی، آزادی معاملات و قیمت‌ها است. دوم این که مبارزه با گران‌فروشی همیشه ملازم با قیمت‌گذاری نیست، بلکه در مرحلة اول با توصیه‌های اخلاقی، سپس با ایجاد محدودیت‌ها و مبارزة فرهنگی و در مرحلة سوم با وضع مجازات‌ها و در نهایت با قیمت‌گذاری کالاها خواهد بود. در این زمینه از امام صادق(ع) نقل شده است: «ما سعر امیرالمؤمنین(ع) علی احد و لکن من نقص عن بیع الناس قیل له: به کما یبیع الناس و الا فارفع من السوق الا ان یکون طعامه اطیب من طعام الناس»[3] امیرالمؤمنین(ع) هیچ‌گاه برای کالای کسی قیمت‌گذاری نکرد، ولی هرکس که در معاملة مردم کم می‌گذاشت، به او گفته می‌شد همان‌طور که مردم می‌فروشند بفروش و گرنه از بازار خارج شو مگر در مواردی که کالای وی بهتر از دیگران بود.

با وجود این که اولاً کسب مال و منفعت در اسلام ممنوع نیست و ثانیاً طمع آدمی او را به بازی با قیمت‌ها، احتکار و امور زیان‌آور و ناپسند دیگری می‌کشاند. ثالثاً وادار کردن مردم به فروش کالا با قیمت‌های که به هیچ‌یک از فروشنده و مشتری زیان نرساند از وظایف دولت می‌باشد و رابعاً ناگزیر باید قیمت‌ها کنترل شود و امیرالمؤمنین(ع) شخصاً این کار را می‌کرد. با همة این‌ها می‌بینیم پیامبر(ص)  قیمت‌گذاشتن روی اجناس احتکار شده‌ی محتکران را رد کرد. چنان‌که امیرالمؤمنین(ع) نیز چنین کاری نکرد. و چنانچه در پاره‌ای از روایات نقل شده که رسول الله(ص) فرمود: «و انما السعر الی الله عزوجل، یرفعه اذا شاء و یخفضه اذا شاء»[4] قیمت به دست خدا است، هرگاه بخواهد بالا می‌برد و هرگاه بخواهد پایین می‌آورد. حال آیا می‌تواند یکی از وظایف دولت، قیمت‌گذاری بر اجناس باشد یا دولت چنین حقی ندارد. و اصولاً آیا بین این دو طایفه از احادیث تناقض و اختلافی نیست؟!

جواب منفی است، زیرا موضع‌گیری‌های آن‌حضرات(ع)  از انسجام کامل برخوردار اند و هیچ تناقض اختلافی در آن‌ها وجود ندارد. برای توضیح وجود انسجام کامل بین مواضع مختلفی که ایشان اتخاذ کرده‌اند، ناگزیر باید نخست به مراد ازین که «قیمت‌ها به‌دست خدای سبحان است هرگاه بخواهد بالا می برد و هرگاه بخواهد پایین می‌آورد» اشاره کنیم. شیخ صدوق(ره) مقصود از این سخن را توضیح داده است. خلاصة توضیح ایشان این است که: ارزانی و گرانی اگر به فراوانی یا کمبود کالاها مربوط باشد، این به دست خدا است و رضا و تسلیم در مقابل آن واجب می‌باشد. اما اگر ارزانی یا گرانی ناشی از عمل خود مردم باشد، مانند این که یک نفر تمام قوت یک شهر را بخرد و با این کار قیمت‌ها بالا برود، همان‌طور که حکیم بن حزام در زمان پیامبر(ص) چنین می‌کرد و همه غله‌ای را که به مدینه وارد می‌شد می‌خرید. این گرانی ناشی از عمل این شخص است و مستند به خدای سبحان نیست، زیرا اگر در چنین موردی نیز گرانی مستند به خداوند دانسته شود آن‌کس که همه غذای شهر را می‌خرد نباید مستحق نکوهش باشد.[5] 

 

این در رابطه با گرانی در بازار مسلمین بود، اما در صورتی که کسی به منظور ضرر رسانیدن به دیگر فروشندگان، قیمت‌ را پایین بیاورد تا سرمایه‌های آنان از میان رفته و بازار در انحصار آنان درآید، وضع به همین منوال است، یعنی عمل چنین کسی نیز مشروع نمی‌باشد، مگر ان‌که هدفش ازین کار اضرار به دیگران نبوده و مساعدت به فقرا به منظور تحصیل رضای خداوند جل و علا را قصد کرده باشد که در این صورت عملش پسندیده و مقبول می‌باشد.

 

ب) مبارزه با خیانت

یکی از راه‌های سالم سازی بازار، ایجاد جو سالم و قابل اعتماد میان خریداران و فروشندگان است. دولت اسلامی از دو روش می‌تواند به این مهم بپردازد. همان‌طوری که اسلام به آن پرداخته است: از یک سو با نهی از اعمال ناشایست و کارهای آلوده به خیانت، چون کم‌فروشی، معیوب‌فروشی و غبن، آنان را به داشتن معاملات صحیح و روشن فرا خواند و از سوی دیگر، با وضع قوانینی چون خیارات، به طرفین معامله، اختیار داد که اگر مورد معامله، ناقص و معیوب یا کم ارزش بود حق فسخ داشته باشند.[6]  در قرآن آمده‌است: « وَیْلٌ لِّلْمُطَفِّفِینَ»[7] وای بر کم‌فروشان. پیامبر اکرم(ص) فرمود: «غبن المؤمن حرام»[8] فریب دادن مؤمن حرام است.

 

ج) جلوگیری از مشاغل فاسد و مخرب

انگیزه‌ی سودطلبی موجب می‌شود گروهی از تولید کنندگان از مسیر سالم انسانی خارج شده، به تولید کالای اقدام کنند که نه تنها به حال جامعه مفید نیست، بلکه مفاسد اجتماعی و اخلاقی، جسمی و روحی فراوانی به دنبال دارد. از آن‌جمله می‌توان از تولید انواع مشروبات الکلی، مواد مخدر، فیلم‌ها و مجلات خلاف عفت و آلات قمار نام برد. تولید این قبیل کالاها در جامعه از دو جهت موجب فشار بر اقشار فقیر و کم‌درآمد می‌شود: از یک سو مصرف این کالاها عوارض جسمی و روحی برجای گذاشته هزینه‌های زندگی را افزایش می‌دهد و از سوی دیگر با اختصاص بخشی از منابع تولید به تولید این گروه، تولیدکالاهای ضروری و مورد نیاز با مشکل مواجه شده، باعث افزایش قیمت آن‌ها می‌گردد. در نظام اقتصادی اسلام تحت عنوان مکاسب محرمه (شغل‌های حرام) از اشتغال تولید کنندگان به تولید این نوع کالاها ممانعت می‌شود.

 

د) منع از احتکار و انحصار

از راه‌های افزابش بی‌رویة ثروت و درآمد، استفاده از احتکار و انحصار است. در اثر احتکار و انحصار کمبود کاذب عرضه پدید می‌آید و نرخ‌ها به‌طور ساختگی بالا می‌رود و درآمد و ثروت محتکران و انحصارگران، بی‌حساب افزایش می‌یابد. اسلام با تحریم احتکار و منع از انحصار جلو تمرکز ثروت، ناشی از آن‌ها را گرفته و از این راه نیز در راه تعدیل ثروت قدم برداشته است.

پیامبر اکرم(ص) در بزرگی گناه احتکار فرمود: «و لئن یلقی الله العبد سارقاً احب الی من ان یلقاه قد احتکر طعاماً اربعین یوماً»[9] اگر بنده‌ای به‌صورت دزد خدا را در روز قیامت ملاقات کند در نظر من بهتر از این است که به صورت محتکری ملاقات کند که چهل روز طعامی را احتکار کرده است. امام علی(ع) در دستورالعملی برای مالک اشتر پس از بیان اهمیت کار تجار و پیشه‌وران می‌گوید: «واعلم – مع ذالک- ان فی کثیر منهم ضیقاً فاحشا و شحاً قبیحاً و احتکاراً للمنافع و تحکماً فی البیعات و ذالک باب مضرة للعامة و عیب علی الولاة فامنع من الاحتکار، فان رسول الله(ص) منع منه»[10] بدان (با وجود سفرشی که به تو در باره تاجران و پیشه‌وران کردم) در میان آن‌ها گروهی تنگ‌نظر و بخیل و در حد فاحش و قبیح وجود دارد که همواره در صدد احتکار منافع و تسلط بر معاملات هستند و این به منافع عامه ضرر می‌زند و عیب بر زمامداران است، پس از احتکار جلوگیری کن، چرا که رسول الله(ص) از آن منع کرده است.

در مورد جلوگیری از انحصار امام علی(ع) به فرماندار خود می‌فرمایند: «ایاک و الاستئثار بما الناس فیه اسوه»[11] در چیزهای که مردم در آن‌ها برابراند از ویژه‌سازی و انحصارطلبی پرهیز کن. سپس حضرت در مورد اطرافیان فرصت‌طلب زمامداران می‌نویسد: «ثم ان للوالی خاصة و بطانة فیهم استئثار و تطاول و قلة انصاف فی معاملة، فاحسم مادة اولئک بقطع اسباب تلک الاحوال و لاتقطعن احد من حاشیتک و حامتک قطیعة و لایطمعن منک فی اعتقاد عقدة تضر بمن یلیها من الناس فی شرب او عمل مشترک یحملون مئونته علی غیرهم»[12] سپس بدان برای زمامدار، خاصان و صاحبان اسراری است که انحصارطلب و دست‌دراز اند. در دادوستد با مردم عدالت و انصاف را رعایت نمی‌کنند، ریشة ستم آنان را با قطع وسایل آن از بیخ برکن، به هیچ‌یک از اطرافیان و بستگان خود زمینی از اراضی مسلمانان واگذار مکن، باید طمع نکنند فرار دادی به سود آنان منعقد سازی که مایة ضرر به سایر مردم باشد، خواه در آب‌رسانی یا هر عمل مشترک دیگر، به‌طوری که هزینه‌های آن را بر دوش دیگران تحمیل کنند.

وظیفة دولت در بعد اقتصادی آن‌هم در جهت رفع فقر موضوعی است که بیشتر در صدر اسلام و در حکومت پیامبر(ص) و جانشین وی حضرت علی(ع) به صورت نمونة عملی به چشم می‌خورد.

اوضاع طبیعی منطقة عربستان رمینة سه نوع فعالیت سودجویانه [احتکار، تلقی رکبان، بیع الحاضر للباد] را فراهم می‌کرد و دولت با نظارتی که بر بازار داشت ازین گونه اعمال جلوگیری می‌کرد. چون هدف از احتکار، کمبود کالا و گران شدن قیمت آن می‌باشد. و در پدیدة تلقی رکبان، دلالان کالاهای روستائیان را قبل از رسیدن به شهر و اطلاع یافتن از نرخ روز به قیمت ارزان می‌خریدند و در ”بیع الحاضر للباد“ افراد بادیه‌نشین و ساکنا مناطق دوردست، محصولات خویش را با زحمت فراوان به شهر حمل و در بازار عرضه می‌کردند، در این حالت گروهی از اهالی شهر به روستاییان می‌گفتند: ما کالاها را برای شما می‌فروشیم، اما با وجود افزایش عرضة کالا و در نتیجه، کاهش طبیعی قیمت محصول، با تبانی با سایر همکاران سعی در حفظ قیمت‌ها داشتند، در واقع آنان به نوع واسطه‌گری غیر مفید اقتصادی دست می‌زدند و ازین راه بدون انجام فعالیت اقتصادی مولد و مفید به سود سرشاری دست می‌یافتند.[13]

 

ه) مقابله با احتکار

در برخورد با پدیده‌ی احتکار، علی(ع) به مالک اشتر می‌فرماید: «...فامنع من الاحتکار، فان رسول الله(ص) منع منه...»[14] پس باید از احتکار منع کنی، که رسول خدا از آن منع کرده بود. و در نامه‌ی آن حضرت به رفاعه بن‌شداد نیز آمده است: «انه عن الحکره فمن رکب النهی، فاوجعه ثم عاقبه باظهار مااحتکر»[15] از احتکار نهی کن، پس هرکه را که مرتکب آن شد به درد آور (تنبیه بدنی کن) آنگاه با آشکار ساختن آنچه احتکار کردهاو را مجازات کن.

 

و) منع از تلقی رکبان

نهی از پدیدة «تلقی رکبان» اولین اقدام دولت بود و این که روستاییان می‌توانند معامله را برهم زنند، اما به دلیل ساده‌دلی، روستاییان از داستن جنین حقی خبر نداشتند، لذا ضرر می‌کردند. گماردن مأمورین جهت جلوگیری از تلقی رکبان، گام دیگری بود که دولت در جهت حمایت از منافع روستاییان انجام می‌داد. چنان‌چه آشکار است هدف از این‌گونه برخوردها، تأمین منافع بادیه‌نشینان و مردم روستا بوده که از نظر مالی وضعیت چنان مناسبی نداشتند و هم‌چنین جلوگیری از انباشت سرمایه بدون منطق و تلاش اقتصادی بوده‌است.

 

ز) منع از: بیع الحاضر للباد

نهی از پدیدة «بیع الحاضر للباد» و سپس گماردن مأمورین و نظارت بر بازار، از کارهای دولت در مورد این پدیده بود. هدف، قطع دست واسطه‌ها و سودجویان و فرصت‌طلبان بود که بدون کار مفید به درآمدی نرسند.[16]

 



[1] - سید جعفر عاملی، بازار در سایه حکومت اسلامی، ص 114.

[2] - مستدرک، 13/ 167. بحار، 33/ 603/ 30 و 100/ 88/ 18. تحف، 139. شرح نهج البلاغه، 17/ 83. نهج البلاغه، 436/ 53.

[3] - مستدرک، 13/ 277/ 24. دعایم الاسلام، 2/ 36.

[4] - الفقیه، 3/ 265. التهذیب، 7/ 161/ 13. الاستبصار، 3/ 114/ 77. وسایل، 17/ 430/ 30. التوحید، 388. عوالی اللآلی، 3/ 208.

[5] - الغلاء هو الزیاده فی الاسعار...، توحید صدوق، ص 389- 390.

[6] - ر.ک. سید عباس موسویان، فصلنامة تخصصی اقتصاد اسلامی، عدالت محور آموزه‌های اقتصاد اسلامی، ش4، ص49.

[7] - مطففین، 1.

[8] - الکافی، 5/ 153. الفقیه، 3/ 272 ح 3982. التهذیب، 7/ 7/ 1. وسایل، 17/ 359 ح 22830. و ج18/ 32/ 23072.

[9] - الفقیه، 3/ 158. التهذیب، 6/ 362/ 13. الاستبصار، 3/ 63/ 37. وسایل، 17/ 137 ح 22189. بحار، 100/ 77/ 15. الخصال، 1/ 282. علل الشرایع، 2/ 530/ 341. عوالی اللآلی، 3/ 169. معانی الاخبار، 150.

[10] - مستدرک، 13/ 167 و 13/ 257 ح 15339-7. بحار، 33/ 606/ 30 و 74/ 256/ 10 و 100/ 88/ 18. تحف، 139. شرح نهج البلاغه، 17/ 83. نهج البلاغه، 436.

[11] - مستدرک، 13/ 171. شرح نهج البلاغه، 17/ 113. بحار، 33/ 610/ 30. غرر، 480. نهج البلاغه، 444/ 53.

[12] - خصایص الئمه، 122. شرح نهج البلاغه، 17/ 96. نهج البلاغه، 441/ 53.

[13] - محمد رضا یوسفی، پیشین، ص 175.

[14] - نهج البلاغه، نامه 53.

[15] - مستدرک، 13 / 277/ 32. دعایم الاسلام، 2/ 36 / 6.

[16] - ر.ک. محمدرضا یوسفی، ص 176- 177.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۴ ، ۱۶:۳۵
محمد نعیم اکبری

تأمین اجتماعی

دولت اسلامی در «تأمین اجتماعی» مسئولیت مستقیم دارد و در این مسئولیت، تنها تأمین نیازهای حیاتی افراد به عهدة دولت نیست، بلکه تأمین حد «کفایت» از زندگی (حدی که به‌طور متعارف افراد جامعة اسلامی در آن زندگی می‌کنند) بر دوش حاکم است، زیرا مسئولیت دولت در این‌جا اعاله و ادارة زندگی افراد در حد کفایت است و حد کفایت هم دارای مراتبی است، به گونه‌ای که هرچه زندگی عمومی جامعه مرفه‌تر و آسان‌تر شود، این مفهوم نیز بر وضعیت‌های بهتر اقتصادی منطبق خواهد شد. بر این اساس بر دولت لازم است که هم نیازهای اساسی فرد از قبیل غذا، لباس، مسکن و...، را در سطح کفایت نسبت به شرایط اجتماعی برطرف کند و هم‌چنین نیازهای غیر اساسی را که در دیدگاه جامعه اسلامی در چارجوبه‌ی حد «کفایت» وارد می‌شود را تأمین کند.[1]

از روایات استفاده می‌شود که حاکم اسلامی مسئول مستقیم «تأمین اجتماعی» می‌باشد. در حدیثی از امام صادق(ع) آمده است که رسول اکرم(ص) در خطبه‌اش فرمود: «من ترک ضیاعاً فعلی ضیاعه و من ترک دیناً فعلی دینه و من ترک مالاً فآکله»[2] یعنی هرکه افراد تحت تکفل خود را به‌جا گذارد، به عهدة من است و هرکه قرضی به‌جای نهد، بر عهده‌ی من است، و هرکه مال(بدون وارث) باقی گذارد من از آن استفاده خواهم کرد.

از مسئولیت‌های دولت، تأمین نیازهای ضروری افراد است، که به علل گوناگون یا درآمدی ندارند، یا درآمدشان برای زندگی کافی نیست. امام علی(ع) در نامة خود به مالک اشتر پس از سفارش اصناف چهرگانة کشاورزان، صنعتگران، بازرگانان و کارمندان که نیروی فعال و مولد جامعه‌اند، نسبت به طبقه‌ دیگری متشکل از یتیمان، مسکینان، ناتوانایان و معلولان تأکید می‌فرماید: «ثم الله الله فی الطبقة السفلی من الذین لاحیلة لهم من المساکین و المحتاجین و اهل البؤسی و الزمنی، فان فی هذه الطبقة قانعاً و معترآ و احفظ لله ما استحفظک من حقه فیهم و اجعل لهم قسماً من بیت مالک و قسماً من غلات صوافی الاسلام فی کل بلد...»[3] سپس خدا را خدا را در نظر بگیر، در مورد طبقة پایین مردم، آنانی که راه چاره ندارند و از درماندگان، نیازمندان، بیماران و زمین‌گیران. به‌درستی که در این طبقه، افرادی قانع وجود دارد که نیازشان را به روی خود نمی‌آورند. برای خدا حقی را که خداوند نگهبانی آن‌را برای آنان به تو سپرده، حفظ کن و بخشی از بیت‌المال و بخشی از غله‌های زمین‌های خالصه را در هر شهر به آنان واگذار...».

اما علی(ع) فرمود: «و ان حقکم علیه (علی الوالی) انصافکم و التعدیل بینکم»[4] حق شما بر والی، رواداری انصاف و برقراری تعادل بین شما است. در این سخن کار والی و حاکم با واژة ”تعدیل“ مشخص شده‌است، یعنی درست همان مفهومی که در برقرار ساختن تعادل و توازن در مسایل اقتصادی و معیشتی جامعه هماهنگ با مسایل دیگر مطرح است. آن‌حضرت می‌فرماید: «و الذی فلق الحبة و برأ النسمة، لو اقتبستم العلم من معدنه، و ادخرتم الخیر من موضعه، و اخذتم الطریق من واضحه، و سلکتم الحق من نهجه، لنهجت بکم السبل و بدت لکم الاعلام و اضاء لکم الاسلام و ماعال فیکم عایل و لاظلم منکم مسلم و لامعاهد»[5] سوگند به خدایی که دانه را شکافت و جاندار را آفرید، اگر علم را از معدن آن اقتباس کرده بودید و خیر را از جایگاه آن جویا شده‌بودید، راه‌ها بر شما روشن و نشانه‌های هدایت آشکار می‌گردید و فروغ اسلام شما را فرا می‌گرفت. در آن‌صورت دیگر هیچ‌کس بار زندگی و هزینه‌ی عایله را حس نمی‌کرد و هیچ مسلمانی یا فردی که در پیمان مسلمانان است، گرفتار ستمی نمی‌شد.

در این حدیث، نیز مسئولیت دولت و حاکم اسلامی در مسایل اقتصادی روشن شده و تأمین عایله‌ها و خانواده‌ها و رفع ظلم از مسلمان و کافر در تمام قلمرو حکومت اسلامی، هدف حکومت به شمار آمده است. امام کاظم(ع) فرمود: «ان الله قدفرض علی ولات عهده ان ینعشوا (یتفتشوا) فقراء الامة و یقضوا عن الغارمین و یؤدوا عن المثقل (المعیل) و یکسوا العاری و یحسنوا الی العنی»[6] خداوند زمامداران الهی را مکلف ساخته است که (سطح زندگی و شخصیت اجتماعی) بینوایان را بالا بیاورند و دین بدهکاران را بپردازند و بار سنگین زندگی را از دوش افراد عایله‌مند بردارند. برهنگان را بپوشانند و به اسیران نیکی کنند...» نسخه‌بدل این حدیث (یتفتشوا) دارای معنای بزرگ و سازنده‌ی استو چه بسا همان، نسخة اصلی و صحیح باشد، یعنی حکومت اسلامی باید مانند مفتش در هر گوشه و کنار، با هر وسیله‌ی ممکن، از وجود فقراء و احوال افراد و نیازهای آنان آگاه گردد و هیچ فردی از پوشش کمک‌رسانی حکومت بیرون نماند، تا احدی مبتلاء به کفر (سقوط اعتقادی) یا فسق و فساد (سقوط اخلاقی و عملی) نشود و این دستور برای مبارزه و علاج فقر نامرئی است که بسیار زیانبارتر و خطرناکتر از فقر مرئی است.[7]

در همین راستا رسیدگی به کسانی که به علل گوناگون چون از کارافتادگی و از دست دادن سرپرست خانواده، قادر به تأمین معاش خود نیستند، از اهم وظایف دولت است. شهید مطهری(ره) عکس العمل حضرت علی(ع) را در مقابل پیرمرد نصرانی چنین نقل می‌کند: [مر شیخ مکفوف کبیر یسأل، فقال امیرالمؤمنین(ع): ماهذا؟ فقالوا: یا امیرالمؤمنین نصرانی! فقال امیرالمؤمنین(ع): استعملتموه حتی اذا کبر و عجز منعتموه؟ أنفقوا علیه من بیت المال!][8] او که عمری کار کرده و زحمت کشیده بود، اما ذخیره و اندوخته‌ی نداشت، آخر کار هم کور شده و جز گدایی راهی برایش باقی نمانده بود، حضرت پس از ملاحظه‌ی او و تحقیق در بارة وضعیت زندگی‌اش فرمود: عجب! تا وقتی که توانایی داشت از او کار کشیدید و اکنون او را به حال خود گذاشته‌اید؟! سوابق این مرد حکایت می‌کند که در مدتی که توانایی کار داشته، کار کرده و خدمت انجام داده است. بنا بر این بر عهدة حکومت و اجتماع است که تا زنده است او را تکفل کند.[9]

 

 ایجاد اشتغال و رفع بیکاری

پسط زمینه‌ی کار از وظایف حتمی دولت است، که برای تحقق این هدف بزرگ؛ باید از هرگونه وسایل ممکن سود جوید، علاوه لازم است برنامه‌های آبادانی و طرق جدیدی برای به گردش درآوردن ثروت از پیش خود ابتکار کند، تا عوامل بیکاری را نابود و همه افراد ملت را به سوی کار، صنعت و تولید سوق دهد.

در اسلام وظیفة دولت فقط حفظ امنیت داخلی و پاسداری از مرزها در مقابل هجوم خارجی نیست، بلکه دولت ابزار اجرایی برای ارائه‌ی خدمت به مردم و رساندن حق به صاحبان آن است. کما این که دولت، مسئول تحقق پیشرفت و اشتغال در جامعه است و این کار را با فراهم ساختن فرصت‌های کار و تأمین معیشت افراد از طریق تأسیس مؤسسات عمومی و راه‌اندازی طرح‌های صنعتی و کشاورزی اجرا می‌کند، طرح‌های که به افزایش ثروت عمومی کمک می‌کند و افراد جامعه را در سود آن‌ها شریک می‌سازد، بنا براین، دولت اسلامی مؤظف است با آسان کردن فرایندهای سرمایه‌گذاری و اعطای کمک‌های مالی و تسهیلات اعتباری، کشاورزان، صنعت‌گران و بازرگانان را تشویق کند تا زمین‌ها، کشت و صنایع راه‌اندازی شوند و بازارها رونق یابند.[10] 

 

 

تثبیت ارزش واقعی پول

تجربه نشان داده است که در کشورهایی که قیمت پول ثابت نبوده و همه ساله با کاهش ارزش مواجه است، بزرگترین ضربة اقتصادی را از این ناحیه افراد فقیر، کارگران، مزدبگیران، و...، خوده‌اند. به عنوان مثال فردی که مستأجر است، با تحمل سختی‌ها و مشقات فراوان مقداری پول به‌دشت می‌آورد تا خانه‌ای رهن و اجاره کند، سال بعد دوباره پس‌اندازی فراهم و به مقدار پول قبلی ضمیمه ‌کند، که این اضافه نمودن صرفاً جبران کاهش ارزش پول بوده و در واقع چیزی به سرمایة فرد، اضافه نگردیده است. در نهایت بعد از ده‌ها سال زحمت و تلاش در همان جایی قرار دارد که بود و در مقابل به ثروت ثروتمندان افزوده شده، افزون بر محفوظ ماند سرمایة اصلی، صاحب سودهای کلان از این طریق می‌گردند.

یکی از جدی‌ترین مشکلات جوامع معاصر، تورم همراه با کاهش ارزش واقعی پول و دارایی‌های پولی است. و این افزون بر این که عدالت اجتماعی را مختل می‌کند، در بلند مدت به رفاه اقتصادی نیز آسیب می‌رساند. قرآن کریم در آیات متعددی بر عدالت و صداقت در معاملات و اندازه‌گیری و ارزش‌گذاری درست اشیاء تآکید می‌ورزد: « وَأَوْفُواْ الْکَیْلَ وَالْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ»[11] پیمانه و وزن را به عدالت ادا کنید. «فَأَوْفُواْ الْکَیْلَ وَالْمِیزَانَ وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْیَاءهُمْ»[12] حق پیمانه و وزن را ادا کنید و از اموال مردم [= ارزش اموال مردم] چیزی نکاهید. این آیات نه تنها ناظر به افراد، بلکه ناظر به روابط دولت و جامعه نیز هست و نباید آن‌ها را در وزن‌ها و معیارهای مرسوم و سنتی منحصر کرد، بلکه تمام معیارها و وسایل سنجش ارزش اموال و ثروت‌ها را در بر می‌گیرد. بنا براین هر کاهش دایم و چشمگیر در ارزش واقعی پول که یک معیار عمومی ارزش است، خروج از عدالت و نوعی فساد در روی زمین به شمار می‌آید، زیرا این کاهش ارزش پول، بر عدالت اجتماعی و رفاه عمومی که از اهداف محوری نظام اسلامی هستند، تأثیر زیان‌باری دارد. مفهوم این مطلب این است که هر نوع فعالیت افراد، گروه‌ها یا موسسات دولتی که باعث کاهش چشمگیر ارزش پول شود، باید مسألة ملی و دارای اهمیت فراوان تلقی و با احساس نگرانی با آن برخورد شود. با این حال اهداف دیگری نیز وجود دارند، که از اهمیت برابر یا بیشتری برخوردار اند، اگر تعارضی اجتناب ناپذیر در تحقق بخشیدن این اهداف روی دهد و نوعی مبادله ضرورت یابد، می‌توان هدف تثبیت ارزش واقعی پول را تا حدی کنار گذاشت، مشروط بر این که خسارت حاصل از کنار گذاشتن این هدف از نفع حاصل از تحقق بخشیدن به دیگر اهداف ملی بیشتر نباشد. بنا بر این می‌توان گفت که بر دولت اسلامی لازم است سیاست‌های پولی، مالی و درامدی سالم و هنگام لزوم، کنترل‌های مستقیم مناسبی، از جمله کنترل‌های قیمت- دستمزد را اعمال کند تا کاهش ارزش واقعی پول را به حداقل برساند و در نتیجه مانع آن شود که یک گروه در جامعه دانسته یا نادانسته دیگران را مغبون و معیارهای اسلامی صداقت و عدالت در اندازه‌گیری را نقض کنند.[13]

 

 استقلال و اقتدار اقتصادی

هدف اسلام این است که امت اسلامی در همه ابعاد زندگی از بیگانگان مستقل باشد. در این میان، استقلال اقتصادی اهمیت خاص دارد و مطالعة تاریخ نشان می‌دهد که کشورهای استعمارگر نیز به‌طور عمده از همین راه توانسته‌اند به مقاصد سیاسی- فرهنگی خود در کشورهای دیگر دست یابند. قرآن کریم مسلمانان را ازین که به هر شکلی تحت سلطه‌ی بیگانگان قرار گیرند نهی کرده است. « وَلَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً»[14] خداوند هرگز راهی برای کافران بر مؤمنان قرار نداده‌است. اسلام می خواهد که غیر مسلمان، بر مسلمان تسلط و نفوذ نداشته باشد، این هدف هنگامی میسر است که ملت مسلمان در اقتصاد، نیازمند نباشد و دستش به طرف غیر مسلمان دراز نباشد و الا نیازمندی ملازم است با اسارت و بردگی، گرچه اسم بردگی در کار نباشد. هر ملتی که از لحاظ اقتصاد دستش به طرف ملت دیگر دراز باشد، اسیر و بردة او است و اعتباری به تعارف‌های دیپلوماسی معمولی نیست. به‌قول نهرو: «ملتی مستقل است که جهش اقتصادی داشته باشد» امام علی(ع) می‌فرماید: «احتج لمن شئت تکن اسیره، استغن عمن(فامنن علی من) شئت تکن نظیره، احسن (افضل) الی من شئت تکن امیره»[15] محتاج هر که شوی اسیر او خواهی بود، بی‌نیاز از هر که گردی، با او برابر خواهی شد و هر که را مورد احسان و نیکی خود قرار دهی فرمانروای او خواهی شد. اگر ملتی کمک خواست و ملت دیگر کمک داد، خواه ناخواه اولی برده و دومی آقا است.[16] در اسلام تحصیل قدرت در برابر سایر قدرت‌ها، تکلیف آحاد جامعة اسلامی شمرده شده و مسلمانان مکلف‌اند که به هر نوع قدرتی که رقبای آنان در صحنه‌ی حیات بشری برخورداراند مجهز شوند. این قدرت مطلق مصادیق زیادی می‌تواند داشته باشد که قدرت اقتصادی یکی از مصادیق بارز آن یه شمار می‌آید.

 



[1] - دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، پیشین، ص 440.

 

[2] - التهذیب، 6/ 211/ 84. وسایل، 18/ 337/ 9.

[3] - نهج البلاغه، نامه امام علی(ع) به مالک اشتر.

[4] - بحار، 75/ 356.

[5] - الکافی، 8/ 31. بحار، 28/ 239/ 4.

[6] - الاحتجاج، 2/ 392. بحار، 48/ 131/ 6. عیون اخبار الرضا(ع)، 1/ 88/ 7.

[7] -ر.ک. محمد حکیمی، پیشین، ص 314- 315.

[8] - التهذیب، 6/ 292/ 92. وسایل، 15/ 16/ 19.

[9] - شهیدمطهری، داستان راستان، ج2، ص221 و 222. تعلیم و تربیت در اسلام، ص 261.

[10] -سید عباس موسویان، پیشین،  ص170- 171.

[11] - انعام، 152.

[12] - اعراف، 85.

[13] - سید عباس موسویان، پیشین، ص 176- 177.

[14] - نساء، 141.

[15] - بحار، 100/ 20/ 2. الارشاد، 1/ 303. اعلام الدین، 159. الخصال، 2/ 420. روضه الواعظین، 1/ 109. شرح نهج البلاغه، 20/ 255. کشف الیقین، 183. کنز الفواید، 2/ 194. مجموعه ورام، 1/ 169. معدن الجواهر، 67.

[16] - شهیدمطهری، نظری به نظام اقتصادی اسلام، ص 21و 22.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۴ ، ۱۶:۳۳
محمد نعیم اکبری

مقابله با فقر

در احادیث بسیاری که از اهل‌بیت عصمت و طهارت سلام الله علیهم صادر گردیده است، مدمت فراوانی از ”فقر“ به‌عمل آمده به طوری که آن را کابوسی خطرناک و دشمن بزرگ انسان‌ها معرفی کرده‌اند که تعدادی از آن احادیث در بخش اول این رساله ذکر گردید.

به‌طور کلی هر چیزی در محیط مناسب خود رشد می‌کند و محیط فقر، محیط مناسبی برای رشد برخی از مفاهیم دینی مانند عدالت، امانت، صداقت و...، نیست و دانشمندان جامعه‌شناسی، جرم‌شناسی و مجرم‌شناسی روابطی میان: فقر و مرض، فقر و جهل و انحطاط فرهنگی، فقر و مرگ زودرس، فقر و وابستگی سیاسی، فقر و جرم و جنایت، قایل می‌باشند.

با توجه به مبانی اقتصادی اسلام، ریشه‌کن ساختن فقر فقط در رابطه با ”ولایت فقیه“ میسر می‌گردد. زیرا اسلام از طرفی منابع ثروت جامعه؛ از قبیل: دریاها، دریاچه‌ها، رودخانه‌ها جنگل‌ها، نیزارها، معادن، زمین‌های موات را که مجموعاً ”انفال“ نامیده می‌شود در اختیار ولی فقیه قرار داده و از طرف دیگر از لحاظ برنامه‌ی تربیتی و فرهنگی، او را موظف کرده نسبت به باسواد کردن افراد و شکوفا ساختن استعدادهای آنان قیام کند. روشن است که ولی فقیه با این وضع و با این مقدمات برای همة افراد، کار مناسب و مقتضی ایجاد می‌کند و در سایة این امور هم فقر و بی‌کاری از میان می‌رود و هم کشور آباد می‌گردد. در نتیجه، مردم در سطح عمومی از یک زندگی مرفه بهره‌مند می‌گردند. افزون بر این مالیات اسلامی نیز که بودجه‌ی بسیار مهمی را تشکیل می‌دهد تحت نظر ولی فقیه در ره بهبود زندگی مردم صرف می‌شود. افرادی که به جهت زیادی سن یا نقص بدنی یا بیماری، قدرت کار کردن ندارند، اداره می‌کند.

روزی پیرمردی که بینایی چشم خود را از دست داده و ناگزیر دست احتیاج به سوی مردم دراز می‌کرد، از جلو حضرت امیرمؤمنان(ع) و همراهان وی عبور کرد، حضرت پرسید: این وضع چیست؟ در پاسخ گفتند: این مرد نصرانی است که ناچار به تکدی شده است. حضرت با اظهار تأسف فرمودند: تا هنگام که جوان بود و قدرت کار کردن داشت او را به انجام کار وادار کردید ولی وقتی که پیر و ناتوان گردید مورد توجه قرار ندادید! از بیت‌المال مسلمانان او را اداره کنید.[1]

با توجه به روایت فوق می‌توان گفت: هرگز نباید در جامعه‌ی اسلامی، افرادی که از جهت مضیقه‌ی اقتصادی ناچار به سوال کردن از مردم باشند وجود داشته باشند. این قبیل افراد باید تحت نظر افراد مسئولی با ضوابط معین از بیت‌المال اداره شوند. در این قبیل موارد، ضوابطی که با سن و سال بازنشستگی و قدرت مزاجی و نقص و سلامت بدن این افراد ارتباط پیدا می‌کند باید با نظر ولی فقیه معین و مقرر گردد.[2]

اسلام از یک سو به هر فردی حق داده تا از یک سطح شرافتمندانه‌ی زندگی برخوردار باشد، و از سوی دیگر، دولت را مسئول تأمین حد کفایت اقتصادی برای افراد می‌داند، حد کفایتی که تمام ضروریات و نیازهای زندگی در حد میانه‌روی و عدم اسراف را دربر می‌گیرد، و متناسب با تحول پیشرفت جامعه بالا می‌رود و برای این منظور وظایفی مشخصی را به عهده‌ی دولت گذارده است.

 

توجه به رفاه عمومی

اسلام یک دین زندگی‌گرا است، نه زندگی گریز، و بین بهره‌مندی از نعمت‌های دنیایی و سعادت آخرتی منافاتی نمی‌بیند، بلکه آنانی را که از راه نامشروع در پی فراهم کردن رفاه خود و خانوادة خویش برمی‌آیند نیز تشویق می‌کن « وَابْتَغِ فِیمَا آتَاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَلَا تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا»[3] بنا براین فراهم کردن زمینه‌ی رفاه عمومی از وظایف اصلی دولت است. بی‌تردید رفاه مورد نظر اسلام با رفاهی که در سایر نظام‌ها مطرح است، تفاوت دارد و مقید به اموری چون مشروعیت، همگانی بودن، رعایت حدود الهی و پرهیز از غفلت و دنیازدگی است. شهید مطهری با ذکر فرازی از گفتار امام علی(ع) این وظیفه‌ی دولت را یادآور می‌شود: آن‌کس که به عنوان وال و فرماندار شهری معرفی می‌شود و امر خویش را در قلمرو حکومتش مطاع می‌شمارد، باید بداند که این شهر و یا این استان و یا این کشور به عهدة او حقی دارند، که آنجا را معمور و آباد ساخته و موجبات آسایش و گشایش زندگی را فراهم سازد. هم‌چنین امیرالمؤمنین(ع) به یکی از فرمانداران خود می‌نویسد: «ولاتکونن علیهم سبعاً ضاریاً تغتنم اکلهم فانهم صنفان، اما اخ لک فی الدین و اما نظیر لک فی الخلق»[4] مبادا که مانند حیوان، به جان مردم بیافتی، زیرا افراد رعیت، یا مسلمان و هم‌دین تو می‌باشند و یا اگر مسلمان نیستند، لااقل انسان‌اند و هم‌نوع تو می‌باشند.[5]

طبق آیات قرآن «اللّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَّکُمْ وَسَخَّرَ لَکُمُ الْفُلْکَ لِتَجْرِیَ فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَسَخَّرَ لَکُمُ الأَنْهَارَ وَسَخَّر لَکُمُ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دَآئِبَینَ وَسَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ وَآتَاکُم مِّن کُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَإِن تَعُدُّواْ نِعْمَتَ اللّهِ لاَ تُحْصُوهَا»[6] خداوند همان کسی است که آسمان‌ها و زمین را آفرید و از آسمان آبی آورد و کشتی‌ها را مسخر شما گردانید تا بر صحفه‌ی دریابه فرمانکنند و نهرها را مسخر شما ساخت و از هر چیزی که از او خواستید [نیازمن بودید] به شما داد و اگر نعمت‌های خدا را بشمارید، هرگز آن‌ها را شماره نتوانید کرد. خداوند نعمت‌های فراوان و مناسب با نیاز انسان‌ها را آفرید و آن‌ها را مسخر انسان کرد تا بتواند زندگی مناسب شأن و کرامت خود را به‌پا دارد. بر این اساس، یکی از اهداف دولت اسلامی در جایگاه خلیفة خدا بر روی زمین، تحقق بخشیدن غایات الهی از آفرینش آسمان‌ها و زمین و آفرینش نعمت‌های بی‌حد و حصر و رساندن جامعه به رفاه مطلوب اسلامی و قرآنی است.

علی(ع) یکی از وظایف مهم حاکم را بسترسازی مناسب جهت آسایش مردم و تأمین رفاه آنان می‌داند و در دستوری به مالک اشتر می‌فرماید: «و اعلم انه لیس شئ بادعی الی حسن ظن راع برعیته من احسانه الیهم و تخفیفه المؤنات علیهم»[7] وی آسان‌سازی هزینة زندگی مردم به وسیله حاکم را از مصادیق حسن ظن حاکم بر مردم می‌داند، که به‌طور مسلم در اجتماع آثار روحی و روانی خواهد داشت و در فرمانی دیگر به مالک اشتر می‌کوید که زمینه برای تاجران و صنعت‌گران به گونه‌ی آماده شود تا بتوانند نیاز جامعه را به راحتی تأمین کنند و مشکلی نداشته باشند، زیرا استواری همه طبقات جامعه به بازرگانان و صنعتگران است: «و لاقوام لهم جمیعاً الا بالتجار و ذوی الصناعات»[8] و نیز در نامه‌اش به مالک اشتر، گسترش رفاه و آبادانی را هدف نخست حکومت اسلامی شمرده، بی‌توجهی به آن را عامل نابودی حکومت می‌داند: «و لیکن نظرک فی عمارة الارض ابلغ من نظرک فی استجلاب الخراج لان ذالک لایدرک الا بالعمارة و من طلب الخراج بغیر عمارة اخرب البلاد و اهلک العباد و لم‌یستقیم امره الا قلیلاً»[9] یعنی باید توجه تو به آبادانی سرزمین، بیش از تحصیل و جمع‌آوری خراج باشد و باید توجه داشته باشی که جمع‌آوری خراج جز با آبادانی میسر نمی‌شود و آن‌که خراج خواهد و به آبادانی نپردازد، شهرها را ویران کند، مردم را هلاک سازد و حکومتش جز اندکی دوام نیابد. بنا بر این برای استقرار و استمرا دولت اسلامی لازم است عمران و آبادی که گسترش رفاه مردم را به دنبال دارد، در جایگاه یکی از اهداف مهم دولت اسلامی مورد توجه قرار گیرد.

سیرة عملی پیامبر(ص) و علی(ع) نشان‌دهندة توجه دولت‌های ایشان به رفاه جامعه می‌باشد. تمام کسانی که تحت قلمرو حکومت اسلامی زندگی می‌کنند، حق دارند در رفاه زندگی کنند. بن براین دولت دینی باید تلاش نماید تا زمینه‌های مناسب جهت شکوفایی اقتصادی و رفاه جامعه را فراهم آورد.

به دلیل این که اهالی قباء با کمبود آب مواجه شده و در کشاورزی دجار مشکل بودند، پیامبر(ص) فرمان دادند برای جمع شدن آب، سدی ساخته شود که به وسیلة یک کانال، آب آن به منطقه‌ی قباء برسد.[10]

علی(ع) فرمود: «ما اصبح احد بالکوفة الا ناعماً ان ادناهم منزلة لیأکل البر و یجلس فی الظل و یشرب من ماء الفرات»[11] همه کسانی که در شهر کوفه زندگی می‌کنند، زندگی‌شان به خوبی تأمین است، پایین‌ترین افراد، نان گندم می‌خورند، خانه دارند و از بهترین آب آشامیدنی استفاده می‌کنند. با توجه به این که شهر کوفه، جمعیت زیادی داشته است، حضرت در پنج سال زمامداری، سه جنگ پی‌درپی را پشت سر گذاشت. رخ دادن مسایل یادشده، یعنی همه مردم صاحب مسکن شوند، هیچ‌کسی شب را گرسنه‌ صبح نکند و مشکل آب آشامیدنی مردم حل شود، عظمت کار را نشان می‌دهد. همه‌ی این اصلاحات در کوفه تحقق یافت. تلاش در جهت بهداشت شهر، بستن مجاری فاضلاب که چاه‌های آن در مسیر مسلمانان قرار داشت، از جمله کارهای علی(ع) بود. ساختن مکان‌های عمومی مانند اصطبل برای حیوانات گمشده بود که این حیوانات را از بیت المال علف می‌داد تا صاحبش پیدا شود. مکانی را برای استراحت مسافران و افراد غریب و محلی برای اقامت هیأت‌های اعزامی بنا کرد.[12] 

 

 



[1]- التهذیب، 6/ 292/ 92. وسایل، 15/ 16/ 19، ح19996.

[2]- ر.ک. پیشین، ص 100.

[3]- قصص، 77.

[4]- مسترک، 13/ 161. بحار، 33/ 599 و 47/ 247. تحف، 126. شرح نهج البلاغه، 17/ 32/ 53. نهج البلاغه، 426/ 53.

[5]- شهید مطهری، حکمت و اندرزها، ص 207.

[6]- ابراهیم،32- 34.

[7]-نهج البلاغه، نامه 53.

[8]- پیشین، نامه 53.

[9]- نهج البلاغه، نامه حضرت امیر به مالک اشتر.

[10]- ر.ک. سید جعفر مرتضی عملی، پیشین، ص 34.

[11]- بحار، 40/ 324/ 98. المناقب، 2/ 99.

[12]- ر.ک. سید جعفر مرتضی عاملی، پیشین، ص 22- 25.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۴ ، ۱۶:۲۹
محمد نعیم اکبری

اعتدال در رشد جمعیت

بحث کنترل جمعیت، از موضوعات چالش‌برانگیزی است که در برخی کشورهای فقیر همانند افغانستان و برخی کشورهای افریقایی، اجرای آن در موارد خاص، ضرورت دارد. اما در کشورهای در حال توسعه مثل ایران که جمعیت جوان رو به کاهش است، و نیز با تغییر بافت جمعیتی مواجه می‌باشد، کنترل جمعیت  پیامدهای ناگوار و جبران ناپذیری را در آینده نه چندان دور به دنبال خواهد داشت. لذا این مبحث با توجه به مشکلات اقتصادی شدید و  فقر و بیکاری کمرشکن در کشوری که نویسنده به آن تعلق دارد، مطرح می‌گردد. در افغانستان مردم ما زندگی سختی دارند، مشکلات اقتصادی، بیکاری، اقلیم سرد و خشک، جنگ و ناامنی، نبود بهداشت، و دخالت‌های کشورهای دیگر مثل آمریکا و عربستان، از عوامل بیچارگی مردم ماست که برای یافتن لقمه نانی به صورت قاچاق به کشورهای همسایه چون ایران و پاکستان در رفت و آمد هستند یا در دریای استرالیا غرق می‌شوند و یا سالیان متمادی در کمپ‌های ترکیه و یونان در انتظار رفتن به اروپا به سر می‌برند!!!. هرچند سرزمین افغانستان که اگر وضعیت نورمال داشت، جوابگوی جمعیت بیشتر از این نیز بود اما به نظر می‌رسد، تا وقتی این وضعیت وجود دارد، یکی از راه‌حل‌ها برای سلامت روان کودکان و نوجوانان این خواهد بود که از کمیت کاسته و به کیفیت پرداخته شود و بدون شک پیامبر(ص) به کثرت جمعیت آدمکش، انتحاری که امان مردم را بریده و روزگارشان را تباه ساخته، و یا کسانی که از تأمین مایحتاج اولیه زندگی عاجزند و از بی کفنی زنده مانده اند، روز قیامت مباهات نخواهد کرد!!!

بی‌تردید روزى دهنده فرزند خدا بوده و روزى و تمام حالات و نیروهاى انسان همه و همه در دست خداست، اما فکر و اندیشه و عقل و تدبیر هم یکى از ابزار الهى است که خداوند در اختیار انسان قرار داده است. آرى درست است که روزى دهنده خداست، اما در عین حال طلب روزى کردن و به دنبال کار و کسب رفتن که امام صادق علیه السلام فرمود  برخى از روزی‌ها پوست را بر استخوان مى خشکاند،.[1]  یعنى با جان کندن و به سختى بدست مى‌آید. مگر نه این است که امروزه، بمقتضاى حدیث امام صادق علیه السلام که فرمود: زمانى بر مردم مى‌آید که چیزى بهتر (یا کمیاب تر) از دوست مناسب و پول حلال نیست.[2] و اینکه در آخر الزمان پول حلال کم است و در آوردن مخارج زندگى از راه حلال بسیار مشکل شده است؟! آیا اینهمه بى انصافى و دزدى و رشوه و فحشاء و مردم آزارى که از بعضى مشاهده مى‌شود.
این همه گرگ صفتى و درنده خوئى که اعصابها را ضعیف کرده و مردم را به یکدیگر بدبین و تندخو کرده است جز براى بدست آوردن روزى است ؟! امام صادق علیه السلام فرمود: با شمشیر جنگیدن آسان تر است تا یافتن روزى حلال.[3]

 

اعتدال و میانه‌روی از اصول مسلم و خدشه‌ناپذیر دین است و در هر امری باید رعایت شود، بر مبنای این اصل، رشد افسارگسیخته و بی‌رویة جمعیت و رشد منفی آن هردو مضر‌اند، رشد جمعیت باید بتواند، نیروی انسانی مورد نیاز جامعه را تأمین کند و نسل انسان را از خطر انقراض و نابودی برهاند، در این راستا کیفیت جمعیت جایگاه خاص دارد، از این رو است که در بسیاری از رهنمودهای مثبت جمعیتی کمیت با ویژگی خاص همراه است و بر تربیت و صلاح فرزند تأکید شده است.

جامعه‌ی اسلامی جمعیتی می‌طلبد که زیبنده‌ی آن باشد، یعنی انسان‌های خداپرست، فرزانه، خردمند، اندیشمند و آگاه، عدالت محور، متعهد و منظم، متخصص و ماهر در کارهای زندگی و خود اتکاء . روشن است که با رشد بی‌رویه و غیر مسئولانه‌ی جمعیت، پرورش انسان‌های رشدیافته، فرهیخته و قانون‌گرا غیر عملی است. دین اسلام، انسان را در برابر همه چیز (هر نوع کردار و رفتار...) مسئول می‌داند و هشدار می‌دهد که هر اقدامی باید آگاهانه صورت گیرد، در موضوع جمعیت باید انسان بداند چه می‌کند، پیامدهای تولید مثل و رشد افراطی جمعیت را در نظر آورد و با توجه به امکانات، آینده‌ نگرانه و عاقبت اندیشانه تصمیم‌گیری کند.

در این راستا لازم است خود را از گرداب تعصبات قومی- فامیلی برهاند، و بداند که مسئولیت انسان تنها در زادوولد و تولید مثل خلاصه نمی‌شود، به فرزند به عنوان ابزار سلطه و زورگویی به دیگران و راهی برای کسب درآمد و رفاه اقتصادی نباید نگریست. این که پسر فرزند واقعی است و بر دختر برتری دارد، یک باور غلط است، و آرزوی داشتن یک پسر نباید انسان را به زاد و ولد بی‌رویه وادارد. تکثیر نسل مانند هر پدیدة دیگر در زندگی، نیازمند شناخت زمانه و آگاهی نسبت به مشکلات و مسایل زمان است و آمادگی‌ها می‌طلبد. باید اندرزها و هشدارهای ناشی از بحران جمعیت را به گوش جان پذیرفت و با عبرت از آنچه تا کنون تحقق یافته و آسیب‌های که از این ناحیه آدمی دیده‌است و خطرهای که او را تهدید می‌کند،  در حفظ آنچه باقی مانده است کوشید.[4] حضرت علی(ع) می‌فرماید: « قلة العیال احد الیسارین»[5] یعنی کمی افراد تحت تکفل یکی از دو آسانی(راحتی و رفاه اقتصادی) است [یکی داشتن مال و دیگری قلت عیال]. و امام صادق(ع) در این باره می‌فرماید: «هلک صاحب العیال»[6] یعنی در هلاکت افتد آن که عیالمند است.

از امام صادق(ع) روایتی است که یک روز یکی از دوستان امام(ع) که مرد صیادی بود خدمت امام(ع) رسید، امام(ع) از تجربة صیادی پرسید، صیاد در جواب گفت: تجربه‌ی جالبی دارم و آن این که به نظر من مرغ‌ها و حیواناتی که بچه دارند، تجربه نشان می‌دهد که این‌ها بیشتر به دام می‌افتند، این‌ها برای نان پیدا کردن به هر دری می‌زنند و با بی‌احتیاطی خودشان را در خطر می‌اندازند و صید می‌شوند، امام(ع) وقتی آن قضیه را شنید، سه‌بار فرمودند: «هلک صاحب العیال»[7] عیالمند فقیر در معرض هلاک است، و ازین‌گونه فراوان است[8]

در مقابل روایتی داریم که در آن از تکثیر جمعیت استقبال شده و در آن‌جایی که تشویق به ازدواج شده پیامبر گرامی اسلام(ص) فرموده است: «تناکحوا و تناسلوا تکثروا انی اباهی بکم الامم یوم القیامة حتی بالسقط»[9] ازدواج کنید تا نسل شما فزونی گیرد که من با فزونی جمعیت شما حتی به فرزندان سقط شده در قیامت به دیگر امت‌ها مباهات می‌کنم. و امام صادق(ع) از پیامبر(ص) روایت می‌کند، که حضرت فرمودند: «اکثروا الولد اکاثر بکم الامم غدا»[10] فرزند را زیاد کنید، در فردا[ی قیامت] من به شما بر دیگر امت‌ها به خود می‌بالم.

همین‌طور اقتصاددانان در مورد رشد جمعیت و نقش آن در توسعة اقتصادی- اجتماعی، دیدگاه‌های متفاوتی دارند، جمعی بر این باور اند که رشد متناسب جمعیت نقش مهمی در توسعه‌یافتگی دارد، شاید بتوان گفت یکی از علل به‌وجود آوردن انقلاب صنعتی، رش جمعیت بوده‌است، احتمال پیدایش نوابغی چون ابن‌سینا، ابوریحان بیرونی، ادیسون، انیشتاین، پاستور، ذکریای رازی، خواجه نصیر طوسی، ...، با تولد انسان‌های بیشتر بالا می‌رود.

گرچه کشورهای پیشرفته‌ی امروزی، اکنون دارای نرخ رشد جمعیت پاینی هستند، دو نکته در رابطه با آن‌ها قابل تأمل است. نخست این که جمعیت ایت کشورها نسبت به مساحت‌شان در حد بالایی قرار دارد، به‌عنوان مثال انگلستان با مساحت 244000 کیلومتر مربع حدود 8/56 میلیون جمعیت دارد، این رقم در مورد ژاپن با وسعت کم تریباً 377000 کیلومتر مربع 122 میلیون نفر است، و حال آن‌که کشور سودان با بالاترین ضریب تورم و فقر، دارای مساحت بیش از 2500000 کیلومتر مربع و جمعیت 1/22 میلیون نفر است. دوم این که می‌توان ادعا نمود که شعارهای «واجمعیتاه» و انتساب گرسنگی و عقب‌ماندگی به رشد جمعیت از سوی ملل توسعه‌یافته مشکوک بوده و علل گوناگونی دارد، که از جمله‌ی آن‌ها غارت بیشتر منابع جوامع عقب‌مانده و بهانه برای عدم کمک‌های غذایی و...، را می‌توان نام برد.[11]  از طرفی جستجو در کشورهای توسعه‌نیافته این واقعیت را روشن می‌سازد که رشد جمعیت به تنهایی علت عقب‌ماندگی آن‌ها نیست بلکه فقدان نیروی متخصص، جمعیتی غیر فعال و در سن پایین و...، علل توسعه‌نیافتگی آن‌ها را تشکیل می‌دهد.[12]

شهیدمطهری(ره) نیز از طرفداران عدم کنترل جمعیت بوده و می‌نویسد: «این را توجه داشته باشید که مسألة ازدیاد نفوس که اسمش را می‌گذارند «بمب جمعیت» و آن‌قدر هم گفته‌اند که یک حس تنفر از بچه در این مردم ایجاد کرده‌اند، در کشورهای ما صادق نیست، یعنی کشورهای اسلامی هنوز به حد نصاب جمعیت نرسیده‌اند، این یک نیرنگ استعماری است، که غربیان به کار می‌برند. آنجا که خودشان از نظر سرزمین خودشان، عدد جمعیت‌شان کافی است، ولی به وسیله‌ی ایادی خود در میان ما تبلیغ می‌کنند و خیلی وحشت دارند از این که کشورهای اسلامی عددشان بالا رود، برای این که آن وقت نعمت‌های خودشان را خود شان خواهند خورد و الا کشورهای از قبیل ایران، ترکیه، افغانستان و عراق هریک استعداد دارند که چندین برابر و شاید تا ده‌برابر جمعیت خودش را نان بدهد.[13]

مقصود در روایاتی که تشویق به تکثیر جمعیت می‌نمود، رشد جمعیت معقول و منطقی است نه افسارگسیخته و ناموزون با امکانات، و این‌گونه احادیث، نخست باید در چارچوب قانون عدل و تعادل و دوری از افراط و تفریط در امور، که از علل احکام است تفسیر شوند و در این زمینه می‌توان اظهار داشت که اسلام قانون عامی را مطرح کرده‌است، و آن میانه‌روی و پرهیز از افراطو تفریط است. این قانون بر همه احکام و مقررات اسلامی حاکم است. ازین رو می‌توان با آن، حدیثی را که از ازدیاد نسل سخن گفته‌اند و تشویق به زادوولد نموده‌اند، تفسیر و تبیین کرد. می‌توان این دسته احادیث را ناظر به زمان خاص دانست، یعنی برهه‌ی از زمان که بحران جمعیت کرة زمین را فرا نگرفته بود، نیروی انسانی در کار تسخیر طبیعت و غلبه بر دشمنان نقش عمده داشت و امراض مسری بقاء نسل انسان را تهدید می‌کرد.[14]

از مجموع این مباحث می‌توان تعادل جمعیتی را نتیجه گرفت و به صورت مطلق حکم به تکثیر و یا تقلیل را نادرست دانسته و حالت اعتدال و میانه‌روی را باید رعایت کرد. و در کل باید کیفیت را مقدم بر کمیت داشت. معلوم است که یک خانواده در صورتی می‌تواند فرد مؤثر در جامعه تحویل دهد و نیز جامعه وقتی می‌تواند پذیرای فرد و جایگاه واقعی آن باشد که سرمایه‌گذاری لازم روی فرد انجام گرفته باشد، تحویل یک فرد ساخته شده و مفید به جامعه مستلزم هزینه‌های است که با تعداد زیاد فرزندان سازش ندارد. در این شرایط عقل حکم می‌کند که فرزند کم‌تر، با رفاه بیشتر و کیفیت بالاتر، بر انبوهی از فرزندان سرگردان و مبتلا به انواع کمبودهای جسمانی و روانی ترجیح دارد.[15]

 



[1] - ر.ک. نجفی یزی، محمد، اخلاق در خانه و تربیت فقرزند، نرم افزار عروج. به نقل از: وسائل ج 12 ص 43.

[2] - نجفی یزدی، همان، به نقل از: بحار ج 75 ص 251.

[3] - ر.ک. نجفی یزی، محمد، اخلاق در خانه و تربیت فقرزند، نرم افزار عروج.

[4] - ر.ک. سیدهادی حسینی، پیشین، رشد بی‌رویه جمعیت در نگرش اسلامی، ج2، ص 75- 82،.

[5] - الفقیه، 4/ 416. بحار، 10/ 98/ 7 و 74/ 121/ 6 و 101/ 73. تحف، 110 و 114 و 331 و 403. خصایص الایمه، 104. الخصال، 2/ 251. شرح نهج البلاغه، 18/ 339. العدد القویه، 150. قرب الاسناد، 55. کشف الغمه، 2/ 184 و 207. مستطرفات، 550. نهج البلاغه، 495.

[6] - قرب الاسناد، 55. کشف الغمه، 2/ 184 و 207. مستطرفات، 550. نهج البلاغه، 495.

[7] - بحار، 62/ 28/ 7 و 101/ 72/ 1. صحیفة الرضا، 91.

[8] - علی اکبر هاشمی رفسنجانی، عدالت اجتماعی در اسلام در بعد اقتصادی، ص 27.

[9] -  کافی، 5/ 333 و 334. تهذیب، 7/ 400، ح25017. وسایل، 20/ 54 و 55، ح25021. مستدرک، 14/ 153، ح16346. بحار، 17/ 359 و 100/ 220 و 237. جامع الاخبار، 101. دعایم الاسلام، 2/ 197. عولی اللآلی، 1/ 259.

[10] - کافی، 6/ 2. وسایل، 21/ 357.

[11] - سید هادی حسینی، پیشین، رشد ناموزون جمعیت، ج2، ص 38.

[12] - پیشین، به نقل از: جامعه شناسی فقر، ص 31.

[13] - شهیدمطهری، خاتمیت، صدرا، 1370، ص82.

[14] - ر.ک. سید هادی حسینی، پیشین، رشد بی‌رویه جمعیت در نگرش اسلامی، ج2، ص74.

[15] - ر.ک. پیشین، ص 57.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۴ ، ۱۶:۲۰
محمد نعیم اکبری

شاید میکل آنژ نامدارترین و برجسته‌ترین پیکرتراش جهان باشد. می‌گویند یکبار که تخته سنگ مرمری را می‌تراشید پسربچه‌ای که سرگرم تماشای او بود پرسید: «شما دارید چه کار می کنید؟» میکل آنژ گفت: «فرشته‌ای توی تخته سنگ گیر افتاده که می‌خواهم آزادش کنم». تلاش والدین برای پرورش فرزندشان شباهت‌هایی به کار و گفته‌ی میکل آنژ دارد. در میان انبوه بخش‌های سفت و سخت که وجود نوجوان را شکل داده، موجود بزرگسالی در انتظار بیرون آمدن است. بی‌تردید تخته سنگی که میکل آنژ می‌تراشید بسیار سخت و ابزار او بسیار ابتدایی و خشن بود. پدر و مادرها متأسفانه با همان ابزارهای خام، خشن و ناآزموده در برابر نوجوانانی قرار گرفته‌اند که گاهگاهی سخت و دشوار می‌شوند.[1]

نوجوانی یک دوره انتقالی از وابستگی‌ کودکی به استقلال و مسؤولیت‌پذیری جوانی و بزرگسالی است. در این دوره نوجوان با دو مسأله اساسی درگیر است: بازنگری و بازسازی ارتباط با والدین و بزرگسالان و جامعه، و بازشناسی و بازسازی خود به عنوان یک فرد مستقل. رفتار فرد در این دوره گاه کودکانه و گاه همانند بزرگسال است. در طول این دوره معمولاً تعارضی بین این دو نقش مشاهده می شود. نوجوانی رهایی از وابستگی‌های کودکانه به والدین و بزرگسالان و دستیابی به استقلال و خودکفایی در عرصه‌های گوناگون زندگی است. این استقلال شامل تأمین اقتصادی و کسب انش و مهارت‌های کافی برای پاسخگویی به الزامات بزرگسال بودن در جامعه است. رشد فرد در این دوره باعث می‌شود که بتواند وارد دادوستدهای اجتماعی با بزرگسالان بشود و امکان رابطه صمیمانه جنسی با جنس مخالف را نیز به دست آورد. این دوره با توانایی شیوه‌های رضایت‌بخش عمل رد برخورد با گروه‌های از خانواده تا کل جامعه همراه است. فرایند انتقال از کودکی به بزرگسالی، دشوار و پرکشمکش است. نوجوان از یک سو با سرعت بی‌سابقه‌ای بلوغ جسمی و جنسی را می گذراند و از سوی دیگر خانواده، فرهنگ و جامعه از او می خواهند تا مستقل باشد، روابط جدیدی را با همسالان و بزرگسالان برقرار کند و آمادگی‌ها و مهارت‌های لازم رابرای زندگی شغلی و اجتماعی به دست آورد. نوجوان باید علاوه بر پذیرش و سازگاری با این همه تغیر و تحول، هویت منسجمی نیز برای خود کسب کند و پاسخ مشخص و اختصاصی به این سولات دشوار بدهند که «من کیستم؟»، «جای من در هستی کجاست؟»، از زندگی خود چه می‌خواهم؟». این تغییر و تحولات و یافتن پاسخ نسبتاً قطعی به این سوالات و دستیابی به هویت خود چندین سال ول خواهد کشید.[2]

روابط نوجوان و والدین همواره کار آسانی نیست. نوجوانان با تعارض بین استقلال خواهی و احساس درجه وابستگی  خود با والدین درگیر هستند. بسیاری از عدم توافق‌های بین نوجوانان و والدین کمتر از آنچه معمولاً میپندارند به تعارض منتهی می‌شوند. با آنکه همسن و سال‌ها نقش مهمی در زندگی نوجوانان ایفا می‌کنند، معذالک هیچ چیز مانع نفوذ مهم والدین در نوجوانان نیست. رشته‌های الفت در نوجوانی غالباً بیش از دوره‌های دیگر به صمیمیت منتهی می‌شود.[3]



[1]- مایکل، راهنمای رفتار با نوجوان، صص 15 و 16.

[2]- ر.ک. لطف‌آبادی، روانشناسی رشد، ج2، صص12 و 13.

[3]منصور، روانشناسی ژنیتیک، ص202.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۴ ، ۱۰:۵۱
محمد نعیم اکبری

فراهم نمودن زمینه بازی و سرگرمی

گفته‌اند کودک سالم خوب می‌خورد، خوب می‌خوابد و خوب بازی می‌کند. کودکان ضمن بازی به فعالیت‌های بدنی، عقلی و اجتماعی می پردازند. فرانک می‌نویسد: «بازی، راهی است که کودک آنچه را که کسی نمی‌تواند به او بیاموزد یاد می گیرد» بعضی نیز بازی را زندگی کودک دانسته‌اند. کودکی که از بازی می گریزد حتماً رشد سالم و طبیعی ندارد و احتمالاً از یک نوع ناراحتی عاطفی رنج می‌برد و باید فوراً به درمان او پرداخت.[1]

1/6/4-  محروم کردن کودک از بازی

محروم کردن کودک از بازی، بیش از هر چیزاو را ناراحت می‌کند و چه بسا ممکن است به یک عده ناراحتی‌های عصبی منجر شود؛ زیرا بازی تنها وسیله طبیعی برای یادگیری و پیشرفت است. بازی که با حرکت توأم باشد دلیل سلامت وجود کودک است. بازی برای کودکان مانند کار برای بزرگسالان است. کودک سالم نمی‌تواند پنج دقیقه ساکت باشد و دایماً در تلاش و بازی با چیزهایی است که می‌بیند و لمس می‌کند. گاهی در خانه به کتابخانه پدرش می رود و آن‌ها را زیر و رو می‌کند، گاهی اسباب‌بازی‌های خود را در آتش میاندازد تا بیبیند می‌سوزند یا نه؟ کودک به محیطی نیازمند است که بتواند خودش باشد، جایی که بتواند بدود، صدا کند، بالا برود، فریاد کشد، بشکند و بسازد. همه این امیال را با بازی ارضا می‌کند. بازی خود زندگی کودک و در عین حال آماده شدن برای مراحل بعدی زندگی می‌باشد و محروم ساختن او از آن ، در واقع محرومیت از زندگی است.[2]

2/6/4-  بازی در سیره پیامبر(ص)

پیامبر اسلام می‏فرماید: «مَنْ کانَ عِنْدَه صَبِیٌّ فَلْیَتصَابَ لَه؛»[3] هر کس کودکی نزدش است، باید رفتارهای متناسب با او انجام دهد و خود را به صورت هم‌بازی کودک درآورد». در سیره رسول گرامی اسلام، بزرگداشت کودکان و اهمیت دادن به بازی آنان بسیار چشمگیر است، گویند روزی پیامبر ص برای شرکت در نماز جماعت عازم مسجد بودند، در راه کودکانی را دیدند که مشغول بازی بودند. آن‌ها با دیدن پیامبر دست از بازی کشیدند و بسوی او شتافتند. پیامبر با محبت و مهربانی از آنان استقبال کرد. کودکان از سر و کول پیامبر بالا می‌رفتند و با هلهله و شادی به او می‌گفتند: «کن جملی» یعنی شتر من باش. پیامبر نیز با فروتنی و مهربانی خم شده آن‌ها را بر دوش و پشت خود سوار می‌کرد و با آنان همبازی می‌شد. چون رسیدن پیامبر به مسجد به تأخیر افتاد، یاران آن‌حضرت که در انتظار آمدن ایشان و اقامه نماز جماعت بودند نگران شدند. بلال برای این که خبری از پیامبر بگیرد به دنبال ایشان رفت. ناگاه در کوچه دید که کودکان دور پیامبر را گرفته‌اند و با او مشغول بازی هستند. خواست آن‌ها را پراکنده کند اما پیامبر او را از این کار باز داشت و فرمود: برای من تنگ شدن وقت نماز، از دلتنگی و رنجیدن این  کودکان خوشایندتر است. کودکان حاضر نشدند دست از پیامبر بردارند. پیامبر از بلال خواست تا به خانه ایشان برود و چیزی بیاورد که آن‌حضرت بتواند به وسیله آن بچه‌ها را راضی کند. بلال پس از جستجوی زیاد در خانه پیامبر، هشت عدد گردو پیدا کر و به حضور پیامبر آورد. پیامبر در حالی که لبخندی بر لب داشت خطاب به کودکان فرمود: آیا شتر تان را به این گردوها می‌فروشید؟ کودکان گردوها را گرفتند و دست از پیامبر برداشتند.[4]

7/4-ایجاد فضاى پر نشاط 

یکى از مهم‌ترین نیازهاى کودکاندر راه رشد و تربیت صحیح، داشتن فضایى شاد، پر نشاط و صمیمى است و پدر و مادرانمسئول، بر خود لازم مى دانند که فرزندان خود را از داشتن چنین حقى محروم نکنند. گشاده روئى ، حسن خلق و شوخى هاى سالم و فرح بخش مى توانند در ایجاد چنین فضائى درمحیط خانواده ثمر بخش باشد.والدین دلسوز هیچ گاه غم و اندوه خود را بهفرزندانشان تحمیل نمى کنند و فضاى شاد و پر نشاط خانواده را مکدر و ناگوار نمىسازند.آنان حزن و اندوه خود را در دل نگه داشته و در سیمایشان گشاده روئى وبشاشت را نمایان مى سازند. مؤ من کسى است که شادى در چهره و اندوهش در دلباشد.[5]امام صادق علیه السلام خوشرفتارى را یکى ازعلامات کمال ایمان شمرده است.[6]
فضل ابن ابى قرهمى گوید: امام صادق علیه السلام فرمود:ما من مؤ من الا و فیهدعابة ، قلت : و ما الدعابة ؟ قال : المزاح.[7]مؤ منى نیست که در وجود او خوش طبعى نباشد. پیشواى ششم نیز افرادى را که در میان جمع ، دیگران را با شوخى و خوش طبعى شاد مىکنند، بدون این که گناهى مرتکب شوند و عفت کلام را از میان ببرند، دوستان خداوند مى‌داند و مى‌فرماید:ان الله یحب المداعب فى الجماعة بلا رفث».[8]خداوند کسانى را دوست دارد که در میانمسلمانان شوخى و خوش طبعى مى کنند بدون این که کلمات زشت و ناروا به زبانبیاورند.[9]



[1]- ر.ک. شعاری‌نژاد، روانشناسی رشد، ص269-273.

[2]-ر.ک. شعاری‌نژاد، روانشناسی رشد، ص269-273.

[3]- رک. حسینی‌زاده، همان، ص119.به نقل از: حر عاملی، وسایل الشیعه، ج15،ص203.

[4]- سادات، محمد علی، راهنمای پدران و مادران و شیوه‌های برخورد با کودکان، ص54. به نقل از: جوامع الحکایات عوفی

[5]- بشره فى وجهه و حزنه فى قلبه . (الکافى ، باب المؤ من و علاماته و صفاته ، حدیث 1.)

[6]- الکافى ، ج 2، باب حسن الخلق ، حدیث 3.

[7]- وسائل الشیعة : ج 12، ص 113.

[8]- وسائل الشیعة : ج 12، ص 113.

[9]- ر.ک. پاک‌نیا، عبد الکریم، حقوق متقابل والدین و فرزندان، بانک نرم افزاری عروج.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۴ ، ۱۰:۴۹
محمد نعیم اکبری

کنترل جمعیت و سلامت روان

بحث کنترل جمعیت، از موضوعات چالش‌برانگیزی است که در برخی کشورهای فقیر همانند افغانستان و برخی کشورهای افریقایی، اجرای آن در موارد خاص، ضرورت دارد. اما در کشورهای در حال توسعه مثل ایران که جمعیت جوان رو به کاهش است، و نیز با تغییر بافت جمعیتی مواجه می‌باشد، کنترل جمعیت  پیامدهای ناگوار و جبران ناپذیری را در آینده نه چندان دور به دنبال خواهد داشت. لذا این مبحث با توجه به مشکلات اقتصادی شدید و  فقر و بیکاری کمرشکن در کشوری که نویسنده به آن تعلق دارد، مطرح می‌گردد. در افغانستان مردم ما زندگی سختی دارند، مشکلات اقتصادی، بیکاری، اقلیم سرد و خشک، جنگ و ناامنی، نبود بهداشت، و دخالت‌های کشورهای دیگر مثل آمریکا و عربستان، از عوامل بیچارگی مردم ماست که برای یافتن لقمه نانی به صورت قاچاق به کشورهای همسایه چون ایران و پاکستان در رفت و آمد هستند یا در دریای استرالیا غرق می‌شوند و یا سالیان متمادی در کمپ‌های ترکیه و یونان در انتظار رفتن به اروپا به سر می‌برند!!!. هرچند سرزمین افغانستان که اگر وضعیت نورمال داشت، جوابگوی جمعیت بیشتر از این نیز بود اما به نظر می‌رسد، تا وقتی این وضعیت وجود دارد، یکی از راه‌حل‌ها برای سلامت روان کودکان و نوجوانان این خواهد بود که از کمیت کاسته و به کیفیت پرداخته شود و بدون شک پیامبر(ص) به کثرت جمعیت آدمکش، انتحاری که امان مردم را بریده و روزگارشان را تباه ساخته، و یا کسانی که از تأمین مایحتاج اولیه زندگی عاجزند و از بی کفنی زنده مانده اند، روز قیامت مباهات نخواهد کرد!!!

بی‌تردید روزى دهنده فرزندخدا بوده و روزى و تمام حالات و نیروهاى انسان همه و همه در دستخداست، اما فکر و اندیشه و عقل و تدبیر هم یکى از ابزار الهى است که خداوند دراختیار انسان قرار داده است.آرى درست است که روزى دهنده خداست، اما درعین حال طلب روزى کردن و به دنبال کار و کسب رفتن که امام صادق علیه السلام فرمودبرخى از روزی‌ها پوست را بر استخوان مى خشکاند،.[1]یعنى با جان کندن وبه سختى بدست مى‌آید. مگر نه این است که امروزه، بمقتضاى حدیث امام صادق علیهالسلام که فرمود: زمانى بر مردم مى‌آید که چیزى بهتر (یا کمیاب تر) از دوست مناسب وپول حلال نیست.[2]و اینکه در آخر الزمان پول حلال کم است و درآوردن مخارج زندگى از راه حلال بسیار مشکل شده است؟!آیا اینهمه بى انصافى ودزدى و رشوه و فحشاء و مردم آزارى که از بعضى مشاهده مى‌شود.
این همه گرگ صفتى ودرنده خوئى که اعصابها را ضعیف کرده و مردم را به یکدیگر بدبین و تندخو کرده استجز براى بدست آوردن روزى است ؟! امام صادق علیه السلام فرمود: با شمشیر جنگیدن آسانتر است تا یافتن روزى حلال.[3]

2/10/2- اعتدال در تعداد فرزندان و بهداشت روانی

اعتدال و میانه‌روی از اصول مسلم و خدشه‌ناپذیر دین است و در هر امری باید رعایت شود، بر مبنای این اصل، رشد افسارگسیخته و بی‌رویة جمعیت و رشد منفی آن هردو مضر‌اند، رشد جمعیت باید بتواند، نیروی انسانی مورد نیاز جامعه را تأمین کند و نسل انسان را از خطر انقراض و نابودی برهاند، در این راستا کیفیت جمعیت جایگاه خاص دارد، از این رو است که در بسیاری از رهنمودهای مثبت جمعیتی کمیت با ویژگی خاص همراه است و بر تربیت و صلاح فرزند تأکید شده است.[4]

جامعه‌ی اسلامی جمعیتی می‌طلبد که زیبنده‌ی آن باشد، یعنی انسان‌های خداپرست، فرزانه، خردمند، اندیشمند و آگاه، عدالت محور، متعهد و منظم، متخصص و ماهر در کارهای زندگی و خود اتکاء . روشن است که با رشد بی‌رویه و غیر مسئولانه‌ی جمعیت، پرورش انسان‌های رشدیافته، فرهیخته و قانون‌گرا غیر عملی است. تکثیر نسل مانند هر پدیدة دیگر در زندگی، نیازمند شناخت زمانه و آگاهی نسبت به مشکلات و مسایل زمان است و آمادگی‌ها می‌طلبد. حضرت علی(ع) می‌فرماید: « قلة العیال احد الیسارین»[5] یعنی کمی افراد تحت تکفل یکی از دو آسانی(راحتی و رفاه اقتصادی) است [یکی داشتن مال و دیگری قلت عیال]. و امام صادق(ع) در این باره می‌فرماید: «هلک صاحب العیال»[6] یعنی در هلاکت افتد آن که عیالمند است.باید کیفیت را مقدم بر کمیت داشت. معلوم است که یک خانواده در صورتی می‌تواند فرد مؤثر در جامعه تحویل دهد و نیز جامعه وقتی می‌تواند پذیرای فرد و جایگاه واقعی آن باشد که سرمایه‌گذاری لازم روی فرد انجام گرفته باشد، تحویل یک فرد ساخته شده و مفید به جامعه مستلزم هزینه‌های است که با تعداد زیاد فرزندان سازش ندارد. در این شرایط عقل حکم می‌کند که فرزند کم‌تر، با رفاه بیشتر و کیفیت بالاتر، بر انبوهی از فرزندان سرگردان و مبتلا به انواع کمبودهای جسمانی و روانی ترجیح دارد.[7]

با افزایش تعداد اعضای خانواده، فرصت ارتباط والدین با کودک به میزان زیادی تقلیل می‌یابد و نگرش والدین در مورد پرورش کودک و شرایطی که کودک در آن پرورش می‌یابد، تغییر می‌کند. از سوی والدین انضباط شدیدتر و قدرت طلبانه‌تری اعمال می‌شود و چون گذشته، چندان فرصتی برای برای توضیح و استدلال قانع کننده وجود ندارد. از طرفی مادران کنترل شدیدی را بویژه در مورد دختران بکار می‌بندند، و در نتیجه توجه و صمیمیت نسبت به کودکان کاهش می‌یابد. مشکلات اقتصادی ناشی از زیادی جمعیت برای برخی از خانواده‌ها باعث می شود که فشار روانی در درون خانواده بروز کند و آثار سویی بر فرزندان بگذارد.[8] والدین قبل از این‌که صاحب فرزند شوند باید جهات و جنبه‌های گوناگون آن را بسنجند و پس از مطالعه و سنجش، تصمیم به داشتن فرزند بگیرند نه این که بدون تصمیم قبلی، فرزند به صورت ناخواسته وارد زنگی آن‌ها بشود. در این تصمیم‌گیری باید دید آیا امکانات و شرایط خانواده از جمله وقت و نیرویی که باید صرف تربیت فرزند بشود برای والدین مهیا است یا نه. علاوه بر آن، باید امکانات اجتماعی را نیز در تعداد فرزند مورد توجه قرار داد.[9]



[1]- ر.ک. نجفی یزی، محمد، اخلاق در خانه و تربیت فقرزند، نرم افزار عروج. به نقل از: وسائل ج 12 ص 43.

[2]- نجفی یزدی، همان، به نقل از: بحار ج 75 ص 251.

[3]- ر.ک. نجفی یزی، محمد، اخلاق در خانه و تربیت فقرزند، نرم افزار عروج.

[4]- اکبری، محمد نعیم، مکانیسم پیشگیری و رفع فقر بر اساس کتاب و سنت، پایان نامه کارشناسی ارشد، ص 90.

[5]- اکبری، همان، به نقل از: الفقیه، 4/ 416. بحار، 10/ 98/ 7 و 74/ 121/ 6 و 101/ 73. تحف، 110 و 114 و 331 و 403. خصایص الایمه، 104. الخصال، 2/ 251. شرح نهج البلاغه، 18/ 339. العدد القویه، 150. قرب الاسناد، 55. کشف الغمه، 2/ 184 و 207. مستطرفات، 550. نهج البلاغه، 495.

[6]- اکبری، همان، به نقل از: قرب الاسناد، 55. کشف الغمه، 2/ 184 و 207. مستطرفات، 550. نهج البلاغه، 495.

[7] ر.ک. اکبری، همان، ص 57.

[8]-ر.ک. ناصر بیری و دیگران، روانشناسی رشد، ص869.

[9]- ر.ک. سادات، محمد علی، همان، ص22.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۴ ، ۱۰:۴۶
محمد نعیم اکبری